📝خنده های شاد و معصومانه و را مجسم می کنم آن گاه که فارق از دنیای بی رحم بعضی آدم بزرگ ها، برای کبوترهای حرم دانه می پاشند 💐مادر زیر لب قربان صدقه پسرها می رود 📝و آرزوهای پدر را در نظر می آورم که با نگاه به قد و بالای جگرگوشه هایش قند در دلش آب می شود 🔗سایه شوم اهریمن، نزدیک و نزدیک تر می شود 🔘بغض راه گلویم را می گیرد 🔊صدایی گوشخراش آرامش ملکوتی حرم را خدشه دار می کند 🔴پدر بر روی زمین می افتد 📢چشمان نگران مادر نیمه باز می ماند 🎬برادر بزرگ تر به همراه کبوترهای حرم بال می گشاید و دور گنبد چرخی میزند 🌐بال برادر کوچکتر اما می شکند و زمین گیر می شود 📂لاله های حرم، یکی پس از دیگری پر پر می شوند و بر زمین می غلطند 📎اشک از دیدگانم جاری می شود و بی اختیار زیر لب می گویم: 🌷أین بقیة الله 🔊سه شنبه ای دیگر فرا رسید 🌹نشسته بر لب شیعه همین ذکر 🎞️کجایی یا اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)کجایی؟ ⭕ اَللّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَدْحِضْ بِهِ الْباطِلَ... (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ═इमाम👑الغدیر{حق‌مشبک}👑अली═ ┄─═‌ @Ghadir_101218 ═─┄