❀ ⃟ ⃟ 🏴شعـرِ عاشـورایی🏴 ⃟ ⃟ ❀ آه این سر بریده ماه است در پگاه یا نه! سر بریده خورشیدِ شامگاه؟ خورشیدبی‌حفاظ‌نشسته به‌روی‌خاک یا مـاه بی‌ ملاحظه افتاده بین راه؟ ماه آمده به دیدنِ‌خورشید، صبح‌زود خورشیدرفته‌است سر شب سراغ‌ماه این سر ، سرِ بریده ی یحیایِ خاکیـان این سر، سری که‌رفت درآغوشِ‌مهروماه حُسنِ‌شهادت از همه حسنی فراتر است ای محسن شهید من، ای حسنِ بی‌گناه ترسم تو را ببیند و شرمندگی کشد یوسف بگو که هیچ نیاید برون ز چاه عالَم تمام سائلِ کویِ شهادت است در بارگاه او چه گـدا و چه پادشاه ای چشم‌های تو حجج بالغِ سحـر نام تو دلپذیر و نشان تو دلبخواه آئینه‌دار غیرت تنهـاترین شهـید یادآور شهـادت سـردار بی‌سـپاه شاهد‌،نیاز نیست که درمحضرآورند در دادگاهِ عشق رگ گردنت گواه خنجر، کدام‌شمرکشیدت به رو،دریغ! کنج تنور کیست سر روشن تو آه؟ دارد اسـارت تـو به زینب اشـارتی از اشتیاقِ‌کیست‌که‌چشمت‌کشیده‌راه؟ از دور دست می‌رسد آیا کدام پیک ای مسلم شرف به کجا می‌کنی نگاه؟ تسمه کشیده اسب تو از گرده ی فلک با دیدنت سـپـهـر برانداخـته کلاه تا هفت پشت کفـر به لـرزه درآمده از جلوه و جلال تو گیجند اهل جاه گریان‌شده‌است‌خنده ز داغ‌تو زار زار خندان‌شده‌است‌گریه‌ به‌شورتو قاه‌قاه هوش‌وحواسِ‌عقل‌به هم ریخته‌تمام افتاده عشق از نفس تو به اشتباه لبریز زندگی است نفس‌های آخرت آورده مرگ، گرم به آغوش تو پناه یک‌کربلاشکوه به چشمت‌نهفته‌است ای روضه ی مجسمِ گودال قتلگاه «امیری اسفندقه» ادبیات آیینی