خرابم، خستهام، از دست این دنیای لاکردار
مگر کاری کند، دست خدایم، حیدر کرار
اگر تیغ دودم او را ست، من کج میکنم گردن
خوشم در آتش عشق «قسیم الجنة و النار»
بشر دانستنش کفران، خدا دانستنش کفر است
من استغفار کردم، بعد از استغفار، استغفار
من مجنونمرامِ مستِ ایوان نجف دیده،
چه دارم حسرتِ «جناتُ تجری تحتِها الانهار»
به گِرد کعبه میچرخم، که روزی خانهاش بوده ست
وگرنه «خلوت دل را چه جای صحبت اغیار؟»
اسیر کفر آن زلفم که سلمان را مسلمان کرد
خراب خُمّ خَمّارم، تمام عمر، با عمّار
تو دم از «لن ترانی» میزنی و میزنم لبخند
در ایوان نجف، وقتی خدا را دیدهام، هر بار
منِ درویش را، مالک شدن، دور از ادب باشد
همینم بس، غلام قنبرش گردم، در این دربار
به شور آیم، اگر لب تر کنم، با ذکر یاساقی
به رقص آیم، اگر دارا شوم، چون میثمش، بر دار
مدد، از غیر او ننگ است، دینِ بیعلی، نیرنگ
نفس، بیعشق او؟ آتش، حَفَظنا مِن عذاب النار
من و این شعر شورانگیز، غرق حیرتم، اما
دلآرایی که من دارم، کم را میکند، بسیار
#قاسم_صرافان
@GhasemSarafan