روزی به دو زانو بر دلدار نشستم گفتم که توئی قبله من گفت که هستم گفتم چه شد آن عهد محبت که ببستی؟ گفتا که همان لحظه اش از ناز شکستم گفتم که بخور باده ٬ گرفت و به زمین ریخت گفتم که چرا ریختیش؟ گفت که مستم! گفتم ز که عاشق کشی آموختی امروز گفتا که بدین شیوه من از روز الستم گفتم چه شد آن دل که ز قصاب ربودی برداشت ز زیر قدمش داد به دستم @Glorious_poem این طرز برخورد با یه قصاب نیست! اگر قیمت گوشت رو می‌دونست رفتارش و عوض می‌کرد😂