آقای حاج سید مصطفی آرنگ به نقل از آیت اللّٰه معزی از علمای بزرگ تهران تعریف می‌کنند: هنگام طلبگی و جوانی در قم، نان و ماستی خریده و راهیِ محلِ سکونتم بودم‌🚶🏻‍♂🏘 نان در يک دست و ماست در دست دیگرم بود. چون باران آمده بود، کوچه پُر از گِل و آب بود و هنوز آسفالت نشده بود. از کوچه ارک که رد می‌شدم، مَرد ژولیده‌ای از مقابلم می‌آمد، وقتی از کنارم رد شد با خودم گفتم: این دیگر چه قیافه و هیکلی است! چرا اینجوری است؟ مرد که رد شد، ناگهان پایم سُر خورد و به زمین افتادم؛ کاسه ماست افتاد و شکست، و نان هم داخل گِل و آب پَرت شد و دیگر هیچ کدام قابل مصرف نبودند! هنگامی که می‌خواستم برخیزم، دیدم آیت اللّٰه سید حسین قاضی از مقابل می‌آیند، در برخاستن شتاب کردم که ایشان مرا در آن حال نبینند. وقتی آقای قاضی به من رسید، بدون مُقَدَمه فرمود: آقای معزی! این زمین خوردن به علت طَعن و کِنایه‌ای بود که در دلت به آن مرد ژولیده نمودی، به همین دلیل زمین خوردی؛ از این به بعد حُرمَت انسان‌ها را نگه‌دار. آیت اللّٰه معزی می‌فرمودند: درسی را که از این زمین خوردن آموختم تا آخر عمر به دردم خورد و مرا بهره‌مند کرد.‌🌱 ✅کانال آخ خداعاشقتم↙ ┏━━━━━━━━🌸🍃━┓ @God_lloveyou ┗━━🌸🍃━━━━━━━┛