📖صندوقچه گل رز 📜صفحه ۸۴-۸۵ گاهی اوقات شاهد بودم که به بچه ای بیشتر توجه می‌کرد، خجالت می کشیدم بپرسم چرا. می‌ترسیدم گمان کند که حسودی‌ام می‌شود اما یک روز خودش گفت که :« امیرحسین! بچه های یتیم جایگاه خاصی پیش خداوند دارند، طوری که اگر کسی ناراحت شان کند و آنها گریه کنند عرش خدا به لرزه می افتد و اگر کسی بر سرشان از روی محبت دستی بکشد خداوند ثواب زیادی به او میدهد و او را به خود نزدیک می کند.» متوجه شدم که یک بچه ی یتیم بود که دایی بهش توجه می کرد و بعدها فهمیدم که در سوریه برای بچه های یتیم آب و غذا می رسانده و از آنها دلجویی میکرده است. گاهی اوقات پیش می آمد در بعضی مجالس دروغی گفته میشد یا غیبت می شد. دایی ابوالفضل با دلیل و برهان و آیات قرآن، طرف مقابل را مجاب میکرد که این کارها گناه کبیره است. من نمیدانستم گناه کبیره یعنی چه یک روز پرسیدم: «دایی جان گناه کبیره یعنی چی؟ » دایی برایم توضیح داد که گناه کبیره گناهی است که در قرآن یا روایات برای ارتکاب آن وعده ی عذاب داده شده است و اگر عامل آن توبه نکند به شکل بسیار دردناکی مجازات میشود. دلایلش را هم برایم گفت که چرا بعضی گناهها کبیره است. از آن روز به بعد خیلی بیشتر حواسم هست که این گناهان را مرتکب نشوم و به دیگران هم تذکر می دهم. مرا به مجالس مذهبی میبرد و نوحه خوانی را یادم میداد که چطور شروع کنم و چی بخوانم و چطور به اتمام برسانم دوست داشت در این محافل شرکت کنم و حداقل به مداحی آن قدر مسلط باشم که اگر جایی لازم شد، بتوانم جلسه ای را اداره کنم به خصوص بر مداحی در جلسات مذهبی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها که خیلی برای برقراری اش زحمت کشیده بود تأکید داشت. مواقعی که با دایی توی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها بودیم بدون اینکه به دوستانم بگویم که ایشان دایی من هستند خودشان از مهربانی و رابطه ی تنگاتنگ دایی ابوالفضل با من متوجه نسبت مان می شدند. یک روز بین دایی و یک بنده خدایی بحث اعتقادی پیش آمد. گمان کردم الآن است که او را به باد کتک بگیرد. دایی ابوالفضل از قدرت بدنی فوق العاده ای برخوردار بود، اما اصلا این اتفاق نیفتاد. بلکه با آرامش، تواضع، ادب و مهربانی با آن بنده ی خدا صحبت کرد و بالاخره ایشان را قانع کرد. گفتم: «دایی من اولش ترسیدم دعواتون بشه.» گفت: «دعوا چرا دایی جان؟ یادت باشه تازمانی که از قدرت جادویی ادب و اخلاق استفاده کنی، هیچ وقت مغلوب نمی شوی.» همان روز از دایی ام یاد گرفتم، هر آدمی مخالفان فکری، مذهبی، دینی و اعتقادی خودش را می تواند با آرامش و ادب متقاعد کند. هرگز به زبان نمی آورد که از فرماندهان است و این نشانه ی فروتنی دایی ام بود. یک بار یکی از دوستانش در رابطه با تفاوتهای جنگ هشت ساله ی دوران دفاع مقدس با جنگ مدافعان حرم نظرش را خواست. دایی ام گفت: «من در جایگاهی نیستم که بخواهم درباره ی این دو امر مهم قضاوت کنم، رد یا تأیید کنم. من مطیع فرمان خداوند و ولی امرم هستم اگر فرمان دهند بروم، می روم و اگر فرمان دهند، بمانم می مانم هر چه صلاحدید رهبرم و صلاح کشورم باشد، همان را اطاعت می کنم و اگر لازم باشد جانم را هم در این راه فدا میکنم. » امیر حسین طالبی راده خواهر زاده شهید 🔸️ادامه دارد... ✍️نویسنده:هاجر پورواجد ─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─ ❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁ ╭┅─────────┅╮ 🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱 ╰┅─────────┅╯