بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۷۶): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۳۳ از همان سال‌ها که شنیدم تو جوجوق هستی، من نگاهم از بالا به پایین بود! زیرا از همان زمان طفولیتم هنگام اذان‌ها می‌رفتم بالای پشت‌بام (که بعلت کوتاه بودن نردبان، قدم نمی‌رسید و لازم به کمک گرفتن از بابام یا دیگران بودم!) تا اذان بگویم یا در تاریکی شب بر ظرف‌های خالی فلزی بکوبم تا اهالی خواب نمانند و برای سحری بیدار شوند، قاعدتاً نگاهم از بالا به پایین بود! ولیکن خود را داناتر از همه نمی‌پنداشتم اما بیدارتر از همه بله! علاوه بر منابر سخنرانی و کرسی‌های تدریس، در تمام جایگاه‌های مدیریتی خود هم چون رئیس یا قائم‌مقام و یا مشاور بودم بالطبع نگاهم از بالا به پایین بود و هیچ بعید نیست که در همه آن‌ها داناتر از کارکنان آن مجموعه‌ها بودم و گمان نمی‌کنم اشکال فنی غیرقابل تحملی داشته باشد. خصوصاً سال‌هائی که افسر .P.R.S ناوگان دریایی بودم، از آنجائی که همه کارکنان کشتی از جمله کاپیتان آن پاسخگوی بنده (بعنوان نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران در ناوگان) بودند ولیکن من فقط جوابگوی مرکز بودم! اما این نگاه از بالا به پایین هیچ‌گاه بمفهوم داناتر از همه در همه‌چیز نبود بلکه صرفاً از لحاظات مذهبی و فرهنگی و نیز ملاحظات امنیتی و سیاست‌های بین‌المللی بود. وگرنه در مسائل فنی و ناوبری کشتی هیچگونه دخالتی نداشتم بجز یک مورد که بد نیست اشاره بکنم: بنده بعد از مراسم عقدکنان بلافاصله عازم مناطق جنگی شده و در اهواز جذب سپاه سوم شدم. در همان زمان، قضیه تلویزیون‌های رنگی پیش آمد که در پیام ۰۶۹ بدان اشاره کردم. سپس بمحض دریافت SeaManBook سوار کشتی ایران‌میعاد شدم که عازم ژاپن و کره بود. هنگام بازگشت به ایران مطلع شدم که یکی از لنگرهای کشتی شکسته و موتور دومی هم سوخته فلذا فقط یکی از لنگرها سالم است و حال آنکه سفر دریائی با کمتر از دو لنگر ممنوعیت جهانی دارد. گفتند که ناچاریم برای تعمیرات در سنگاپور توقف کنیم. توقف در بنادر برای کارکنان کشتی (= استراحت، گردش، خرید، تفریح و...) بسیار مطلوبیت دارد. اما من قرار بود قبل از آغاز ماه محرم خود را به تهران برسانم تا مراسم ازدواجم را تکمیل کنم. از طرفی افسر خارجی برق کشتی را در ژاپن (به جرم بدمستی) اخراج کرده بودم و آسیستان (معاون) او هم مرتکب خلافی شده و دلواپس بود که با او چه خواهم کرد؟! او را صدا کردم و گفتم اگر بتوانی موتور سالم لنگر شکسته را با موتور خراب لنگر سالم جابجا کنی، مشمول تخفیف مجازات خواهی شد! گفت: ظاهراً شما عجله دارید زودتر به ایران برسید! اما ملوان‌ها برای سنگاپور روزشماری می‌کنند و پدرم را در می‌آورند! گفتم: میل خودته! وگرنه من ناچارم تحقیق بکنم ببینم موتور لنگر سوم را چه کسانی سوزانده‌اند؟! و بعیده که کار افسر اخراجی بوده باشد. چون‌که در سفر قبلی، همراه شماها نبود. ضمنا توقف یکروزه در سنگاپور (برای سوخت‌گیری) کفایت می‌کند و بهتره برای بیش از آن شکم‌شان را صابون نزنند! مضافاً که برای رزومه خودتم مفیده. نهایتاً آن‌ها ترجیح دادند که جابجائی فنی را انجام دهند! ولیکن به بهانه طوفان‌های دریائی، سرعت را چنان کاهش داده بودند که ما دیر به بندرعباس رسیدیم و من دو سه روز مانده به محرم خود را به تهران رسانیدم تا صرفا بدقول نشده باشم! ولیکن عروسی ما دو ماه به تأخیر افتاد! اخلاق و گفتار بنده در همه امور اجرائی‌ام همین بوده که می‌بینید؛ قاطع و بدون ملاحظه! و در هیچ‌کدام از آن‌ها کسی تهمت نزد که خود را داناتر می‌پنداری و نگاهت از بالا به پایین است. البته بجز مقطعی که قائم‌مقام و سخنگوی «جبهه حامیان ولایت» بودم و در جلسات هفتگی آن (در مسجد ارگ) با ابداع روش ترکیبی «سخنرانی+تدریس» به تحلیل مسائل سیاسی از منظر دینی می‌پرداختم (تا عین هم بودن دیانت و سیاست و تجلی آن در ولایت را پردازش کنم) که بالتبع بی‌محابا و بی‌مهابا به نقادی‌های تند و تیز کلیه مقاماتی می‌کشید که مرتکب پلیدی یا پلشتی بودند (غافل از اینکه حاج‌آقا واعظ‌زاده مشهور به خطیب - وزیر اطلاعات فعلی که آن‌زمان رئیس حفاظت اطلاعات قوه قضاییه بود - هم گوشه مجلس نشسته! و بعدها شنیدم که تقریباً تمام گفته‌های بنده مورد تأیید ایشان بوده است.) در مباحث «جریان‌شناسی صهیونیزم» که اشاره به مصادیق، اسمی از «مشانژاد» و «میرنورد» و سایر نفوذی‌ها به میان می‌آمد، یکی پیدا شد (از سمپات‌های جریان سبز اموی) و همین حرف را زد که شما نگاهتان خیلی از بالا به پایین است و خود را از همه داناتر می‌پنداری!! و یکی هم (از سمپات‌های جریان انحرافی در جایگاه عضو هیئت رئیسه مجلس)، رسماً علیه بنده شکایت کرد! اما وقتی فهمید پرونده محرمانه ۲۰۰ میلیاردی او را مطرح خواهم کرد، سریعا شکایتش را پس گرفت! اصلاً گیریم که.. ..ادامه دارد. حم نوروز ۱۴۰۲