بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۳۶): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۱۴ ... «همج»؛ مگس‌های بسیار ریزی هستند که در تابستان‌های خشک صحرا حیواناتی را می‌بینند و دور سر آنها یا دور قاذورات آن‌ها می‌گردند. همان حکایت مشهور «مگسانند دور شیرینی»! البته نمی‌شد که این‌ها را «همج» نامید زیرا که همج ریزتر از آن هستند که صدائی از وز وزشان به گوش برسد و حال آنکه این‌ها صدای عرعرشان گوش‌خراش است! ناگفته نماند که تعبیر این‌گونه جماعت به «همج رعاع» در بیان حضرت امیر، تمرکزی به صدای آن‌ها ندارد بلکه «أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ» آن‌ها مورد تذکر آن‌حضرت است. یعنی؛ تبعیت و میل آن‌ها هدفی بجز منفعت‌پرستی ندارد و تابع هوای نفس خود هستند بدون کمترین پایبندی به هیچ قاعده و اصولی! فلذا هر لحظه آماده بدعهدی هستند و خیانت و شرارت! و اما نکته آخر این فراز؛ پیشنهاد می‌کنم، پیام‌های ۲۰۰ گانه مرا به هر کسی که از حداقل تعقل برخوردار است و لااقل، «مجنانین تیمارستانی» نیست، نشان بدهی و در نزد او ادعا کنی که؛ نویسنده این مقالات مسلسل، مخاطبین خود را «میت، گوسفند، عِشّک، غودوغوغ، جوجوغ، قورباغه‌های برکه و کفتار» می‌داند و می‌نامد! مطمئناً قبل از هر چیزی، کلی خواهد خندید بخاطر این جوک مسخره‌ای که پرانیده‌ای و آنگاه واکنش جدی او را ببین که چه خواهد گفت؟ که از دو حال خارج نیست: ۱) خواهد گفت: نویسنده مقالات، قطعاً دیوانه است ولیکن محتوای مقالات و کلیه ساختارهای نگارشی آن، چنین جنونی را حکایت نمی‌کند! ۲) خواهد گفت: تو ۱۰۰٪ دروغ می‌گوئی، آنهم دروغی بزرگ و آشکار! آری! چنین تهمتی فقط از یک کذّاب دغل بر می‌آید و بس که بسیار خجالت‌آور است. آخر هیچ معنائی ندارد که کسی با اینهمه صرف وقت، انرژی، حوصله، دقت، وسواس و... بخواهد برای مشتی حیوان و جمعی مشنگ (ولو قشنگ!) و ابله و احمق، اینهمه نامه‌های فدایت شوم بنویسد. و اما اگر چنین گزارشی را به «دیوانگان دارالمجانین» ارائه بدهی و آن‌ها کف و سوت بزنند و تشویقات بفرمایند، تازه خواهد شد حکایت «دیوانه چو دیوانه ببیند، خوشش آید»! و البته در گروه اطلاع‌رسانی شورای پفیوز، کم نیستند خفیفان و سفیهانی که دل و زبانشان برای نوشته سرگشاده تو غنج رفت! هیچکدام از این‌ها مهم نیست، اما مهم اینست که اگر از گفته‌های تهوع‌آور آن‌ها خود تو دلت غنج رفت، بدان که دل‌نوشته‌ات، چیزی بجز استفراغ نبوده است! (البته استفراغ بمعنای عربی آن و ترجمه زبان‌حال آن به فارسی می‌شود همان راحت کردن خود بشرطی که برای بوی آن فکری کرده باشی ولیکن به هر حال، قاذورات برای همج‌الرعاع جذابیت دارد که باید گفت؛ گوارای وجودشان!) ک.م.: «نسبت به منتخبین مردم بی حرمتی میکنید چه انتخاب صحیح باشد و یا غلط، شما مگر پیرو رهبر فرزانه انقلاب نیستید، ایشان با تمام قدرت از رای مردم دفاع می کند هرچند شخص نالایقی مثل حسن روحانی باشد، کمی تأمل نمایید»!! ح.م.: این فراز از دل‌نوشته ک.م. را در دو بخش مورد توجه است: ۱) اهالی در انتخاب خود مرتکب خبط و خطا شده‌اند و همچنان که اکثریت ملت ایران، فریب‌خورده و نالایقی مثل حسن فریدون را برگزیدند، اهالی روستا هم گول‌مال شده و این سه نالایق (و بلکه جرثومه خیانت و شرارت) را بعضویت شورا در آوردند. ۲) منتخبین مردم در هر حالتی، واجب‌التعظیم هستند ولو اینکه پیاپی و مکرراً علیه موکلین خود شرارت کنند و چون ابوموسی اشعری، خیانت بورزند و ناچاریم بسوزیم و بسازیم!!! بخش اول نکته‌پرانی ک.م. نوعی اعتراف به انتخاب غلط اهالی است که «جای‌گاه شخصیت حقوقی» خود در قالب «شورای اسلامی» را به خائنین و حداقل «نالایق»ها سپرده‌اند. خب! چنین کشف و اذعانی نیازمند تبریک است. و اما اینکه نالایق‌ها (که خیانت‌هایشان یکی و دو تا و ده تا نیست!) قابل برکناری نیستند مقوله قابل تأملی است. انصراف موکلین از تداوم وکالت وکیل انتخابی خود، حق مسلم آنهاست و لذا اهالی حق دارند که نمایندگان خود را از عضویت شورا عزل کنند. این مسئله که آیا با شورای خائن هم همچون رئیس جمهور خائن می‌شود کنار آمد و تحمل کرد یا اینکه قیاسی مع‌الفارق است؟ جای تأمل دارد. بنده معتقدم که قیاسی مع‌الفارق است و هیچ لزومی ندارد که آن‌را بهانه این بکنیم. وانگهی در پیشگاه ملت ما، صرفاً ماجرای تحمل نالایقی مثل حسن فریدون، مطرح نیست که امورات ملی را به برجام گره زده بود که برای منافع ملی، اجتناب‌ناپذیر بود. ما شاهد ماجرای دیگری هم بودیم که رئیس جمهور نالایق و خائنی توسط نمایندگان ملت در مجلس (و قبولی مقام معظم ولایت فقیه)، محکوم به «بی‌کفایتی» گردید و معزول گردید. بنابراین اگر مجاز باشیم که از مدل ریاست جمهوری، الهام بگیریم، چرا بجای تحمل حسن فریدون، از عدم کفایت ابوالحسن بنی‌صدر نباشد؟! ...ادامه دارد. ح.م. اسفند۱۴۰۱