امکان وحدت در وضعیت تنوع (قسمت آخر) این رویکرد در تقریر تمدن اسلامی و چنین طرحی در پاسخ به مسئلۀ وحدت و کثرت تمدنی در شرایط کنونی، از یک سو می‌تواند با نظام پلورالیستیک در تمدن غرب (چه به مثابه نقطۀ تفاوت و چه به مثابه خصم تمدنی) مواجهه‌ای مؤثر داشته باشد؛ از سوی دیگر می‌تواند عامل شقاق و شکاف و همین‌طور عامل آشوب در تمدن اسلامی را کنترل و از آن عبور کند و از سوی سوم نیز اساساً در پرتو تراکم و انباشت سُبُل انسانی و تمدنی می‌تواند از ضعف‌های گوناگون در جامعۀ مسلمانان عبور کند و به‌تدریج قوّت و قدرت لازم برای صورت‌بندی تمدن اسلامی و سیر در فرایند تمدنی را به دست آورد. بدین‌سان به نظر می‌رسد سرعت و کثرتِ برآمده از توسعۀ فرهنگ غرب در جهان اسلام را باید با سرعت انجام امور خیر و نیک (سارعوا فی الخیرات) و با تکثیر سبل الهی و ایجاد انباشتی از سبیل‌های راست چاره کرد. از سوی دیگر در وضعیت بسیار سیل‌آسا و گوناگونی و بی‌ثباتی فرهنگ مدرن باید بتوان عامل‌های قوی اسلامی را برای حفظ چسبندگی اسلامی و مراقبت از پیوندهای دینی فعال کرد. در این رویکرد، مواجهه با چالش‌های مدرن، نه سلبی، بلکه ایجابی است. اساساً در هر چالشی از جهان مدرن، افزون‌ بر رویکرد انتقادی از وضعیت پلورالیستیک در جهان اسلام، باید نسخه‌بدل‌های آن در سنت اسلامی تعریف و طراحی شود. در این نگاه، هرچند اسلام در یک وضعیت انفعالی با فرایند جهانی‌شدن سکولاریسم و کاپیتالیسم مقابله می‌کند، درعین حال تمامی ظرفیت‌های فکری، فرهنگی و شاید اقتصادی خود را در مقیاس جهانی فعال می‌کند و در اقصانقاط دنیا به یارگیری تمدنی می‌پردازد. هرچند در تمدن غرب ظرفیت‌های علمی، صنعتی و شاید فرهنگی وجود داشته باشد؛ لیکن در مسئلۀ تکثرگرایی به جرئت می‌توان گفت چالش‌های غرب بیش از ظرفیت‌های آن است و اساساً برای ایجاد وحدت تمدنی در جهان اسلام نمی‌توان به غرب تکیه و اعتماد کرد. البته می‌توان از ظرفیت‌های پرسشگریِ غرب برای تعمیق اندیشۀ بومی و نگرش اسلامی در نسبت بین وحدت و کثرت استفاده کرد؛ همان‌طور که می‌توان از سنت‌های الهی محقق در تاریخ غرب استفاده کرد و از آن برای جهان اسلام نیز آموخته‌هایی را اندوخت. با همۀ اینها باید تصریح کرد و اصرار نمود که نه فرایند تمدنی ما مسلمانان، نه پیشرفت اخلاقی و انسانی ما و نه ایجاد صراط تمدنی و تحفظ بر سُبُل الهی، هیچ‌یک از مسیر غرب و تمدن غرب نمی‌گذرد. تمدن غرب در موضوع «کثرت و وحدت»اش هم به لحاظ تاریخی، فرجامی متفاوت از تمدن اسلامی داشته است و هم به جهت مبانی و اصول فرهنگی و اخلاقی با اصول اسلامی و اخلاقیات مسلمانان فرق داشته و دارد و هم از نظر شاخص‌های تمدنی و اولویت‌های دنیوی‌اش متفاوت از اولویت‌های زیستی مسلمانان در مشرق‌زمین بوده است. افزون بر اینکه تمدن غرب از نظر متن و حاشیه و مرکز و کناره‌ها (اینکه دین در مرکز باشد یا در حاشیه نظام‌های تمدنی) و نظام نیازها و پاسخ‌های ارائه‌شده، سیستم و سامانه‌ای متفاوت و گاه متناقض از مدل‌های دینی و اسلامی ارائه می‌کند. بدین جهت حق است که در مواجهه با هر تمدنی از جمله تمدن غرب باید جنبه‌های ایجابی آن را نیز در نظر آورد؛ لیکن تاریخ نظام سلطه به ما آموخته است که همواره باید اصل «بدبینی» را بر اصل «خوشبینی» مقدم داشت. از سوی دیگر باید حذر کرد از اینکه اسلام را در داده‌ها و پاسخ‌هایش به غرب و پرسش‌های غرب محدود کرد و آن را به تجربۀ تمدنی غرب فروکاست. اسلام باید در مقیاس خود فعال شود و به تمدن بدل گردد. برای مطالعه بیشتر به کتاب «تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی» مراجعه بفرمایید. @Habibollah_Babai