مهر بی‌پایان تمدن‌ها را با چه چیزی می‌توان محک زد؟ اساسا شاخص تمدن‌بودگی و علامت رشد تمدنی در یک جهان چیست و بلکه ملاک و میزان در توفیق یک تاریخ چه‌ می‌باشد و بر اساس چه چیزی می‌توان یک تاریخ را کامیاب ارزیابی کرد؟ ملاک پیشرفت و پسرفت و ملاک در تمدن و بربریت از جمله بحث‌های تعیین‌کننده برای داوری در بارۀ تمدن‌های فرودست و فرداست است. امروزه نوعا تمدن‌پژوهان مسلمان شاخص‌های تمدن و بربریت را نه از میراث فکری خود بلکه از فضای فکری غرب و تجربۀ تمدن اروپایی و آمریکایی اقتباس می‌کنند. یکی از راه‌ها برای مواجهه با این نوع از غرب‌زدگی عمیق و پنهان، خوانش‌های مکرر قرآن برای یافت و استخراج‌ شاخص‌های نو به نو در تمدن است تا بتوان هم از شاخص‌های هژمون سکولار خود را رها کرد و هم بتوان به سمت ساخت تمدنی معیار و متفاوت گام بداشت. با نگاه به قرآن می‌توان نقطه‌ عزیمت‌های متعددی را در شناخت تمدن تراز و استخراج شاخص‌های تمدن‌بودگی و تمدن‌شدگی مبنا قرار داد. آنچه در این یادداشت برآن تأکید می‌شود بیان یک شاخص قرآنی و سپس تطبیق آن بر شخصیت امت‌گون فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است. یکی از نقطه‌های عزیمت در شناخت یک تمدن و داوری در مورد یک تاریخ، موضوع «انسان» و «تربیت انسان» است. برخی از اندیشمندان مانند کالینگوود اساسا تمدن را چیزی جز «تربیت» نمی‌دانند. برای داوری در باره تمدن‌ها پیش و بیش از آن که باید مثلا در موضوع علم فکر کرد، باید در مورد آورده‌های انسانی آن تمدن و مهم‌تر در مورد «تربیت یافتگان آن تمدن» تأمل نمود و باید دید که چه نوع انسانی و چه گونه از انسانیتی در فرایند پیدایش یک تمدن ظاهر گشته است؟ آیه‌های مختلفی در قرآن به موضوع انسان پرداخته که هر یک را می‌توان در امت‌بودگی و تمدن‌شدگی معیار قرار داد: آنجا که سخن از «انسان مَثل» (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ) مطرح شده است، یا آنجا که موضوع «انسان ـ امت» (إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا) عنوان شده، و یا آیاتی که به موضوع بسط و برکت خودِ انسان یا همان انسان به مثابه «خیرِ بی‌نهایت» (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ) پرداخته، و یا آیه‌ای که به موضوع کوثر (إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ) و «انسان انباشته از نیکی» اشاره کرده، و بالاخره آنجا که «انسان ـ خدا» (به حکم حدیث قرب فرائض) مورد توجه قرار گرفته و دست انسان دست خدا (ید الله فوق ایدیهم)، غضب انسان غضب خدا، شادی انسان شادی خدا، و خون انسان نیز خون خدا (ثارالله) تلقی گردیده است. بزرگ بودگی انسان در مقیاس یک امت بلکه در مقیاس خود خدا (در عین توجه به «الا انهم عبادک») یکی از مهم‌ترین شاخص‌ها در تقییم و ارزیابی یک تمدن از جمله تمدن اسلامی است. ازهمین رو بسیاری از اندیشمندان تمدنی همچون مالک بن نبی، امام موسی صدر، آیت الله خامنه‌ای، آیت الله آصفی (در بحث جماعت صالحان)، یا حتی فتح الله گولن (در موضوع نسل طلایی) موضوع انسان و انسانِ تراز را در صیرورت تمدن‌ها مهم و بلکه پایه تلقی کرده‌اند و ضعف یک تمدن را هم به تعبیر بن‌نبی در «الانسان النصف» (انسانِ نصف و نیمه) دانسته‌اند. این شاخص‌های بزرگ‌بودگی و امت بودگی آنگاه که در مورد یک زن تجلی و تحقق پیدا می‌کند، میزان و ملاک تمدنی آن بسیار مضاعف و مهم‌تر می‌شود؛ یعنی بانوی تراز، زن جامعِ صالح، زنی که مَثَل و الگوی تمام است، و بالاخره زنی که غضبش غضب خدا و رضایتش رضایت خدا می‌شود، در شاخص بودن برای تمدن بسیار ممتاز و متمایز می‌شود و بر زمینه‌های رشد و تربیت خداگون انسان در آن تمدن و در آن امت دلالت می‌کند. با همین رویکرد و با همین توضیح می‌توان در مورد شخصیت تمدنی فاطمه زهرا سلام الله علیها به داوری نشست. بانویی که علاوه بر «سرّ الله»، «عین الله»، «ولیّة الله» و «لیلة القدر» بودن‌اش، فرزند پیامبر (فرزند معرفت، فرزند عصمت، و فرزند رحمت)، همسر علی بن ابیطالب (همسر وفا، همسر ولایت و همسر مقاومت)، مادر امام حسن و امام حسین علیهما السلام و عقیلۀ بنی هاشم سلام‌الله علیها (مادر صلح و مصلحت، مادر شهادت و رثا و حماسه، و مادر صبر و «فریاد فرمند») است که هر کدام از آنها در فردیت‌شان یک امت و بلکه یک تاریخ بوده‌اند. آنچه که وجود فاطمه زهرا را در این سه گانۀ «دختر نورـ همسر نورـ و مادر نور» برجسته کرده نه فاطمه به مثابهٔ یک امت (امت - بانو)، بلکه فاطمه به مثابه سرچشمۀ امت‌ها (ام الامم) و کلان‌روندهای حماسی، عرفانی و انسانی در تاریخ است که در دوران حضور و بلکه در گذشتهٔ جوامع اسلامی نقش آفرینی کرده‌ و در آیندۀ جهان نیز نقش‌های بزرگی را خلق خواهد کرد. @Habibollah_Babai