آنچه ما نمیخواهیم در مورد "ترجمه" بدانیم! (بمناسبت روز ترجمه)
(قسمتی از مقاله "ریشههای فقدان خودمشاهدهگری در میان نخبگان مسلمان")
.... غفلت از جهان اسلام در مطالعات اجتماعی و جامعهشناختی در موسسات کشورهای اسلامی را میتوان برای مثال در بیان دکتر احمد هاشمی (دانشگاه آکسفورد) در موضوع «ترجمه در جهان اسلام» دید و بیتوجهی نخبگان جامعهشناس در ایران به عنصر «ترجمه» در پاسخ به سئوال راقم این سطور دید: «در حوزه مطالعات ترجمه کارهای زیادی دیدهام، اما کسی که جهان اسلام را رصد کرده باشد به خاطر نمیآورم. اصولا کمتر پژوهشگر ایرانی را میشناسم که نگاه جامع و روشمندی به تحولات فکری جهان اسلام کرده باشد و دست کم پنج جغرافیای فرهنگی جهان اسلام (دنیای عرب با سه محور مغرب عربی، مصر و شام، و حجاز، ایران یا جوامع پارسیگو Persianate Societies که شامل افغانستان و تاجیکستان هم بشود، ترکیه و پیشتر عثمانی که حوزه فرهنگی بالکان را هم دربر دارد، و شبه قاره و جنوب شرق آسیا با سه محور پاکستان و اندونزی و هند، و نیز آسیای میانه و قفقاز را در تحقیقاتش پیش چشم داشته باشد.»
همین مسئله در مورد «ترجمۀ کتاب» در جهان اسلام نیز صادق است. مثلا عناوین مربوط به کتاب کودک در هشت ماه از سال 1397 در ایران 5400 عنوان بوده که از آن تعداد 4500 عنوان کتاب ترجمه بوده، و به اذعان معاون فرهنگی وزارت ارشاد (محسن جوادی)، 70 درصد از فروش کتابِ کودک نیز به کتابهای ترجمهای اختصاص داشته است.
جامعهشناسان این پدیده ترجمه و ریشهها و پیامدهای اجتماعی آن را در ایران و سپس در جهان اسلام مطالعه نمیکنند. در این باره اساسا آمار مقایسهای در ترجمه کتاب کودک در ایران و سایر کشورهای اسلامی وجود ندارد، و کسی هم در حوزه و دانشگاه به پیامد فرهنگی ترجمههای «کتاب کودک» و آیندۀ نسل مسلمان در این جامعه مسلمانان نمینگرد. این قصه بنابه گفتۀ محسن جوادی، در ساحتهای اندیشهای در ایران در همان سال (1397) نیز صادق است. در هشت ماه نخست از سال 97 در ایران، هزار و سیصد عنوان کتاب، تألیف شده، و دوهزار و دویست کتاب ترجمه شده است.
با این همه نمیدانیم واقعیت ترجمه اندیشهها و اندیشههای ترجمهای در کشورهای ترکیه، مالزی، عربستان، تونس، و غیره چگونه است و معنای پراکندگی آمار در حوزه تألیف و ترجمه، در حوزه علوم اسلامی و علوم انسانی، در حوزه زنان و مردان، و در حوزه کودکان و بزرگسالان چیست و آیندۀ آن نیز چه خواهد بود؟
همینطور امروزه ما فاقد اطلاعات لازم و طبقهبندی دادههای ضروری در موضوع کتاب در دنیای اسلام هستیم. در این باره علمسنجیهای دقیقی در حوزه نشر کتاب، موضوعات و پراکندگی آن درپروژههای تألیفی و ترجمهای، و زبان و یا زبانهای تألیفات در جهان اسلام و بُرد علمی و فکریِ آثار متفکران مسلمان در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی انجام نشده است و ما در این باره ذهنی نسبتا تاریک نسبت به وضعیت تفکر (در علوم اسلامی و در علوم انسانی) و آیندۀ فکری مسلمانان و پیامدهای اجتماعی و سیاسی و یا حتی اقتصادیِ «کتاب در دنیای اسلام» داریم. مثلا در همین موضوع «کتاب» در ایران و بلکه در جهان اسلام نمیدانیم چه میزان از آثار کنونی مسلمانان قابلیت ترجمه به زبانهای جهان اسلام (اردو، عربی، فارسی، استانبولی، مالایایی و غیره) دارد، و چه تعداد و چه گونههایی از آن قابلیت انتشار در سطح بینالملل را دارد.
گفتنی است موضوع غربزدگی در امر ترجمه و تألیف صرفا یکی از نمونههای غربزدگی است که جامعهشناسان کمتر به آن میپردازند و به ندرت ریشهها و پیامدهای آن را نشان میدهند. این در حالی است در موضوعات اندیشهای در دنیای اسلام، نوعا ترجمه بر تألیف غلبه کرده و تولید اندیشه توسط اندیشمندان مسلمان در حوزههای علوم انسانی نیز به محاق رفته است (شما مثلا ببینید وضعیت عدالتاندیشی را در دنیای اسلام)؛ و ثانیا هیچ مطالعه روشنی از عنصر ترجمه در جهان اسلام (در یک نگرش تطبیقی به «ترجمه درایران»، «ترجمه در ترکیه»، «ترجمه در مالزی» و «ترجمه در جهان عرب») وجود ندارد (فقدان جامعهشناسی «ترجمه» در دانشگاههای اسلامی)، و ما نمیدانیم که دنیای اسلام با انبوهی از ترجمهها از زبانهای اروپایی ـ آمریکایی به زبانهای اسلامی به چه سمت فکری و یا فرهنگی پیش میرود.
@Habibollah_Babai