یادداشتهای آمریکا، قسمت چهل و ششم (پاسخگو بودن رئیس درمانگاه)
خوابیده بودم، مدام در خواب، چرخدندههای در حال چرخش میدیدم. از خواب پریدم و دیدم که به شدت سرگیچه دارم. بسیار نگران شدم. نگرانیام نه از مُردن بلکه مُردن در غُربت بود. با یکی از دوستان ایرانیام (جناب آقای حویزی) تماس گرفتم و ایشان به اتفاق خانواده خودشان را رساندند و رفتیم درمانگاه شارلوتسویل. درمانگاه با یک تست و معاینه خاصی که داشتند تشخیص دادند که سرگیجهام بهخاطر گوش میانیام است و باید استراحت کنم. بعد از چندین هفته استراحت، بهبودی کامل پیدا نکردم. زنگ زدم به رئیس درمانگاه. تلفن ریاست درمانگاه در دسترس نبود و من برای ایشان پیام گذاشتم. فکر نمیکردم این پیام برای پیگیری از ریاست درمانگاه کافی باشد. رئیس درمانگاه پیام را گرفته بود و داده بود به منشی خود. منشی ایشان هم به من زنگ زدند، موضوع را پیگیر شده و بعد خودش رأسا برای من از دکتر متخصص مغز و اعصاب نوبت گرفت. این پیگیری و مسئولیتپذیری برایم خیلی جالب بود.
در مراجعه به متخصص مغز و اعصاب نیز دو نکته برایم جالب بود. نکته اول اینکه در مطب دکتر مغز و اعصاب بیمهی سادهای را که داشتم بعد از کلی بررسی بالاخره قبول کردند و آنجا هیچ هزینهای از من نگرفتند (البته چند ماه بعد فقط برای ویزیت صورتحساب ۳۰۰ دلاری ارسال کردند). نکته دوم دقت دکتر در معاینه من بود که ۵۵ دقیقه طول کشید، و بحمد االله مشکلی غیر از همان گوش میانی نبود.
@Habibollah_Babai