📙 کمد ۴۱: خراشِ خاطره با «انار و بادگیر»
✍️ فرشته صدیقی
🔆 آقای صادق رحمانی را از کودکی میشناسم؛ از آن زمان که کتاب «انار و بادگیر»ش تازه منتشر شده بود. اولین بار دایی مرحومم آن را به خانهمان آورد. با دایی رابطهی نزدیک و خوبی داشتم. به خانهمان زیاد آمد و شد داشت. اولین نوهی مؤنث خانواده بودم، دوستم داشت و دوستترش میداشتم. زیبا سخن میگفت چون زیبا فکر میکرد. شوخ و طناز بود.
📙 شبها کتاب «انار و بادگیر» را فصیح و روان با صدای خوش مردانهاش میخواند و من گوش که نه، دل میسپردم به لحنی که گرم بود و البته جذابیت اشعار. قشنگ به یاد دارم، یک روز کنار دفتر و کتاب و عینکش به خواب رفته بود. آرام کتاب را برداشتم. عینک را به روی دفترش گذاشتم و با کتاب به اتاقم رفتم.
▫️ از اولین شعر شروع به خواندن کردم:
➖ تِکِ تارِ کلی دَه مُئه کبابِن / شاوِ شَمبِد شاو عَغدِ رُبابِن...
☑️ هفتبرکه: صادق رحمانی مجموعهی جدیدی از شعرهای گراشی را با نام «برساتی» در دست انتشار دارد.
🔻 معرفی کامل در هفتبرکه:
☑️
7Berkeh.ir/archives/136453
▪️▫️▪️
🔴
7Berkeh.ir
✔️
t.me/HaftBerkeh
✔️ Instagram.com/7Berkeh