:مسخره کردن يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﺍی ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ!ﻧﺒﺎﻳﺪ ﮔﺮﻭهی،ﮔﺮﻭﻩ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪ،ﺷﺎﻳﺪ ﺷﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﻭﻧﺒﺎﻳﺪ ﺯﻧﺎنی ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍ [ ﻛﻨﻨﺪ ] ﺷﺎﻳﺪ ﺷﺪﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﻭ ﺍﺯ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻋﻴﺐ ﺟﻮﻳﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻘﺐ ﻫﺎی ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻧﺰﻧﻴﺪ،ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﻠﺎمتی ﺍﺳﺖ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻧﺴﺎنی ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺶ،ﺑﻪ ﻟﻘﺐ ﺯﺷﺖ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﮔﺬﺍﺭی ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ[ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﻧﺎﻫﻨﺠﺎﺭ ﻭ ﺯﺷﺖ ]ﺗﻮﺑﻪ ﻧﻜﻨﻨﺪ،ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﻧﺪ. 📚سوره مبارکه آیه ١١ وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ ﻭﺍی ﺑﺮ ﻫﺮ ﺑﺪﮔﻮی ! 📚سوره مبارکه آیه١ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اِنَّ المُسْتَهْزِئينَ يُفْتَحُ لاَِحَدِهِمْ بابُ الجَنَّةِ، فَيُقالُ: هَلُمَّ! فَيَجی ءُ بِكَرْبِهِ وَ غَمِّهِ فَاِذا جاءَ اُغْلِقَ دونَهُ، ثُمَّ يُفْتَحُ لَهُ بابٌ آخَرُ... فَما يَزالُ كذلِكَ حَتّی اِنَّ الرَّجُلَ لَيُفْتَحُ لَهُ البابُ فَيُقالُ لَهُ:هَلُمَّ هَلُمَّ فَما يَأْتيهِ درِ بهشت،به روی یكی از كنندگان باز می شود و به او گفته می شود:بیا ! او با وجود سختی و اندوهی كه دارد،جلو می رود و چون آمد،در به رویش بسته می شود،سپس در دیگری به رویش باز می شود... و این كارمرتّبا تكرار می شود،تا جایی كه در به رویش باز می گردد و گفته می شود:بیا،بیا ! امّا او دیگر از نامیدی جلو نمی رود. 📚كنز العمّال،حدیث 8328 امام عليه السلام وَ الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ عِصيانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بِهِم وَ السُّخريَّةُ مِنهُم گناهانى كه باعث نزول عذاب مىشوند،عبارتاند از:ستم كردن شخص،از روى آگاهى،تجاوز به حقوق مردم،و دست انداختن و كردن آنان. 📚وسایل الشیعه جلد 16 صفحه281 حدیث 21556 امام عليه السلام لا يَطْمَعَنَّ المُستَهزِئُ بِالنّاسِ فى صِدْقِ المَوَدَّةِ كسى كه مردم را مى كند،نبايد به دوستىِ خالصانه آنان،اميد داشته باشید. 📚بحار الأنوار جلد 75 صفحه 144حدیث 9 مرحوم شیخ عباس قمی (ره) درکتاب انوار البهیه،نقل کرده اند که:درشهر بغداد زنی را دیدندکه با سرعت درحال حرکت است،از وی پرسیدند:این چنین عجله به کجا می روی؟ گفت:به سوی حرم حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام می روم تا از از او بخواهم پسرم را که به زندان افتاده آزاد شود،مردی که سنّی مذهب بود از روی گفت:موسی بن جعفر خودش در زندان مرده است ! چگونه می خواهی پسرت را آزاد کند؟آن زن درهمان لحظه دست به دعا بر داشت وگفت:خدا یا!به حق آن کسی که در زندان کشته شد،قدرتت را برمن آشکار کن! درهمان لحظه دید پسرش از زندان آزاد شده وبه سوی او می آید،وکسی هم برای آن مرد سنّی مذهب خبر آورد که پسرت را گرفته وبه زندان برده اند. 📚انوار البهیّه صفحه320 @hamyanquran