[°•
#لبخند_پشت_خاکریز😅 •°]
صبح روز عملیات والفجر ۱۰ در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند . روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد ، از طرفی حدود ۱۰۰ اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم . برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیه های گرفته آنها از آن حالت خارج شود جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند .
مشتم را بالا برده بودم و فریاد میزدم :" صدام جاروبرقیه " 😜و اونا هم جواب میدادند . فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و میخندید ، منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمندهها فریاد میزدم :" الموت لقربانی " اسیران عراقی شعارم را جواب میدادند .😂😂 بچههای خط همه از خنده رودهبُر شده بودند و قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید!!😢
او میگفت :" قربانی من هستم " ، " أنا قربانی " و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند :" لا موت ، لا موت " یعنی ما اشتباه کردیم .😅😅
#اللهمعجللولیڪالفرج
--------°○✦ ❃✦ ○°--------
@Hamid_1368313✨💜