پدرش میگفت:
وقتی به مراسم تشییع شهدا در میدان
#شهدا میآمد تا چند مدت کیفور بود، میگفت دیدید چقدر با عزت رهسپار شدند، برای ما این چیزها دور است الان میخواهم به امیر بگویم دیدی بابا! اصلا دور هم نبود نگو دقیقا این تشییع برای تو شایسته بود.وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت
#محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به
#امام_حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به
#شهادت رسید همان آرزویی که داشت.