سوزن دوم رو زدن، گفت: آخخخخخخخ، این کجای شیر بود؟ گفتن: دم شیر بود گفت:-دم هم نمیخواد..! سوزن سوم رو زدن، گفت: -آخخخخخخ، این کجای شیر بود؟ گفتن: شکم شیر رو دارم خالکوبی میکنم. گفت:-شکم هم نمیخوااااد..! گفتن خب شیر بدون یال و دم و شکم؟؟؟ این که نشد شیر! بذار ما یه نقطه بزنیم رو کمرت، هرجا رفتی نشون بده بگو این شیره..! درسته که خدا مهربونه، ولی مهربونی خدا دلیل این نمیشه که من و شما سوءاستفاده کنیم! خدا مهربون تر از اینه، حالا دو نخ موی ما بیرون باشه! خدا مهربون تر از اینه، حالا ما یدونه غیبت کردیم..! خدا مهربون تر از اینه، حالا ماه رمضون یه تیکه نون خوردم..! خدا مهربون تر از اینه، حالا تو خیابون یه نگاه کردن به نامحرم..خدا میبخشه خدا مهربون تر از اینه، حالا... خب دیگه چی از دین موند؟؟؟ بعد اسممونم میذاریم دین دار! دوستان من! حضرت موسی وقتی که داشتن میرفت سمت نیل عصا رو زد به آب، نیل باز شد و خالصه اینا عبور کردن و فرعونی ها غرق شدن. تو سپاه فرعون یه نفر بودش که غرق نشد!!! حالا اون یه نفر کی بود؟ یه دلقک بود.