هیئت مجازی 🚩
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| #قصه_دلبرے(4) 📚 |•° رمان : #دل_آرام_من قسمت5⃣1⃣ در خواب😴همه چیز برایم مرور شد و ی
🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 •°| (4) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣1⃣ هیچ چیز قشنگ‌تر از این نیست که امین شهید شده و نمرده است😊 خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید زنده است.هنوز هم هروقت به هر علتی نگران می‌شوم،شب به خوابم می‌آید و جوابم را می‌دهد😌 حتی در بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین‌ هستم! اتفاقاً شب گذشته(شب قبلا از مصاحبه حاضر)خواب دیدم آمده و می‌گوید: «بعد از 80-90 روز مأموریت آمده‌ام یک سر به خانمم بزنم»☺️ گفتم:می‌گویند«تو شهید شدی.»😢 گفت:«نه!من زنده‌ام.آخر بعضی‌ها زنده می‌مانند و بعضی‌ها می‌میرند.» گفتم:«زنده‌ای؟»😟 گفت:«آره،من زنده‌ام»🤗 گفتم:«پس بگذار خبر آمدنت را من به خانواده‌ها بگویم»😍 خندید..😃 با خودم فکر می‌کردم شاید اگر امینم روز پانزدهم برمی‌گشت،شهید نمی‌شد☹️ این فکر و خیال آزارم می‌داد! بعد شهادت امین،دوستانش می‌‌گفتند«اصلاً قرار به برگشت نبود!برنامه این بود که 2 ماه آنجا بمانیم!» همراهانش50 روز بعد از شهادت امین برگشتند🚶حرف‌ها را که شنیدم مطمئن شدم امین تاریخ شهادتش را به من گفته بود. امین همیشه به مادرش می‌گفت:«مادر شهید آینده!»😁 و خطاب به من ادامه می‌داد: «تو هم که همسر شهیدی ان شاءالله!» همه از دستش ناراحت می‌شدیم☹️ با خنده می‌‌گفت:«بالاخره که چی؟‌باید افتخار کنید اگر این‌طور شود» این حرف‌ها را حتی آن زمان که هیچ برنامه‌ای برای رفتن به سوریه نداشت غالباً با شوخی و خنده تکرار می‌کرد😃 من هیچ وقت تشییع جنازه نمی‌رفتم! حتی اگر این تشییع مربوط به اقوام بود یا حتی شهید.. فقط با دوستانم تشییع شهدای گمنام را شرکت می‌کردیم.. واقعیت این بود که همیشه از غصه و ناراحتی دوری می‌کردم،شاید هم فرار!🏃 پدر و مادرم قبل از ازدواج اجازه نمی‌دادند در هیچ مراسم تشییعی شرکت کنم. از نظر آنها چنین مراسم‌های در روحیه یک دختر اثر بد می‌گذاشت. به عبارتی هیچ وقت مستقیم با غم و غصه ارتباط نداشتم. حتی یکبار که با امین به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفته بودیم،چند میت را که برای طواف آورده بودند دیدم. از شدت ناراحتی رنگ از صورتم پرید و خیره خیره جنازه‌ها را نگاه می‌کردم. امین تا متوجه شددستم را گرفت و مرا دور کرد.😢 هرچه گفتم بگذار حداقل ببینم چطور جنازه را می‌برندگفت:«نه!بیا این طرف» حتی اگر تلویزیون شبکه غمگین نشان می‌داد کانال را عوض می‌‌کرد چون می‌دید با دیدن صحنه‌های غمناک کاملاً به هم می‌ریزم و پکر می‌شوم😞 حتی گاهی گریه می‌کردم!😭 امین هم همیشه سعی می‌کرد مرا شاد نگه دارد.. 🍃 بھ قلم: 🌸کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است...🍃 🌹| @Heiyat_Majazi 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃