【•
#قصه_دلبرے📚 •】
#فتحخون
#قسمتچهلوسوم
ازما دور کند . کاش ما را صد جان بود که همه را یكایك در راه تو می دادیم .« نخستین کسی که بدین
کالم ابتدا کرد عباس بن علی بود و دیگران از او پیروی کردند. امام روی به فرزندان مسلم کرد و آنان را
رخصت داد که بروند: » آیا شهادت پدرتان مسلم بن عقیل کافی نیست که می خواهید مصیبتی دیگر نیز
برآن بیفزایید؟« غَلَیان آتش درون زلزالی شد که کوه های بلند را به لرزه انداخت و صخره های سخت را
شكافت و راه آتش را باز کرد. مسلم بن عوسجه برپا ایستاده ، گفت:»یا بن رسول اهلل ! آیا ما آن کسانیم که
دست از تو برداریم و پیرامون تو را رها کنیم در هنگامه ای که دشمن اینچنین تو را درمحاصره گرفته است
؟ مگر ما را در پیشگاه حق عذری در این کار باقی است ؟ نه ! واهلل تا آنگاه که این نیزه را در سینه دشمن
نشكسته ام و شمشیرم را بر فرق دشمن خرد نكرده ام ، دل از تو بر نخواهم کند و اگر مرا سالحی نباشد ، با
سنگ به جنگ آنان خواهم آمد تا با تو کشته شوم. و « » سعید بن عبداهلل حنفی« به پا خاست و گفت :»
قسم به ذات خداوند که واگذارت نخواهیم کرد تا او بداند و ببیند که ما حرمت پیامبرش را در حق تو که
فرزند و وصیُّ او هستی ، حفظ کرده ایم . واهلل ، اگر بدانم که کشته خواهم شد ، آنگاه جان دوباره خواهم
یافت تا پیكرم را زنده بسوزانند و خاکسترم را برباد دهند و این کردار را هفتاد بار مكرر خواهند کرد تا از تو
جدا شوم، دست از تو بر نخواهم داشت تا مرگ را در خدمت تو مالقات کنم . و اگر اینچنین است، چرا الحال
از شهادت در راه تو روی برتابم با آنكه جز یك بار کشته شدن بیش نیست و کرامتی جاودانه را نیز به دنبال
«دارد؟
راوی
نازك دلی آزادگان چشمه ای زالل است که از دل صخره ای سخت جوشد. دل مؤمن را که می شناسی :
مجمع اضداد است ، رحم و شدت را با هم دارد و رقت و صالبت را نیز با هم . زلزله ای که در شانه های
ستبرشان افتاده از غلیان آتش درون است؛ چشمه اشك نیز از کنار این آتش می جوشد که این همه داغ
است اماما ، مرا نیز با تو سخنی است که اگر اذن می دهی بگویم:» من در صحرای کربال نبوده ام و اکنون
هزار وسیصد وچهل و چند سال از آن روز گذشته است. اما مگرنه اینكه آن صحرا بادیه هول ابتالئات است
•• بھقلمِدݪنشینِ:سیدمرتضےآوینے ••
#سفربـهمبدأتاریخ،ڪربلا🙃🤚
✅⇜
#ڪپےباذڪرصلوات
#شرعاحـلاݪاست:)
{•🍃🥀•}
@heiyat_majazi