🔹میرزا آقا هادی بجستانی می‌گوید: از مؤذن و خادم مدرسه سامرا پرسیدم ‌، این چندسالی که در جوار این ناحیهٔ مقدسه به سر برده ای، آیا معجزه ای مشاهده کرده ای؟ گفت: بلی، شبی برای گفتن اذان صبح به پشت بام حرم مطهر رفتم ، چندنفر را در آنجا دیدم. بعد از گفتن این مطلب ساکت شد! گفتم: تمام قضیه را ذکر کن. گفت: الان حال مساعدی ندارم‌، سرفرصت آن را بیان میکنم. چند مرتبه از او درخواست اتمام جریان را می کردم، ولی ایشان همان جواب را می فرمودند. 🔹 تا شب ۲۲ ماه صفر سال ۱۳۳۵ ، در حرم عسکریین(علیه‌السلام) مقابل ضریح مقدس به او گفتم حکایت را بگو. گفت: تا به حال قضیه را به احدی نگفته ام، پنج سال قبل شب جمعه ای وارد صحن مطهر شدم . در پله های پشت‌بام همیشه قفل است، آن را باز کردم و از پله ها بالا رفتم تا به فضای پشت‌بام رسیدم ، در فلان محل، هفت نفر از سادات را دیدم که رو به قبله نشسته اند و بزرگواری که عمامه سیاهی بر سر مبارک داشت مانند امام جماعت جلوی آنها نشسته بود. 🔹من پشت سر ایشان قرار گرفته بودم، از یکی سؤال کردم : ایشان کیستند؟ گفت: این بزرگوار حضرت صاحب الزمان است و ما نماز صبح را به ایشان اقتدا میکنیم. مشهدی ابوالقاسم گفت: من از هیبت نام مبارک آن حضرت یارای ماندن نداشتم. لذا روانه سمت مقابل شدم و بالا رفتم. صبح که طالع شد، اذان گفتم و وقتی آمدم در فضای بام هیچ کس را ندیدم. 📚عبقری الحسان ج ۱ ص ۷۹ . ✍ ســـلام فرمــانده (عاشقان امام زمان ) 🆔 @Hi_farmande