یکبار قصه این است: تاریخ رو نگاه می کنم، تقویم رو ورق میزنم . اول محرم است، گریه می کنم، ناراحت می شوم،حالم منقلب می شود. بار دیگر این است: حالم منقلب است…چه خبر است؟اول محرم است! این فرق میکنه با اون که فهمید اول محرم است بعد ناراحت شد. این جانش به ولی خدا وصله…بدون تاریخ فهمید که یک اتفاقی در عالم افتاده است. سر چرخواند و گفت: باز این چه شورش است که در خلق عالم است… از کجا فهمید؟ اول شورش از خودش شروع شد! دید انگار غم و غصه ها را در قلبش ریخته اند؛ قلبش سرشار از غصه است. چه خبر شده است؟ محرم شده است… این قلب وصل به ولی خداست. قلب وصل به ولی خدا حالات ولی خدا رو در خودش نشون میده.امامش هرجور باشه اونم همونجوره. خبر داره؟ نه،وصله…