✍ شعری از ناصر دوستی هنرمند بسیجی زنجانی به‌مناسبت سالروز شهادت امام حسن‌عسگری(ع) در کنج قفس بال و پرش سوخته بود از زهر هلاهل جگرش سوخته بود در زیر لبش روضه مقتل می‌خواند از داغ دلش چشم ترش سوخته بود یک مرتبه چرخید زمین دور سرش کم‌کم به گمانم نفس مختصرش ... با چشم ترش غریب سامرّا بود در حجره غم چشم به راه پسرش افتاد زمین، از سر زین اما نه! شد‌‌ آب تنش، نقش زمین اما نه افتاد شبی سایه نحسی به سرش ... از دست نفس رفت، نگین اما نه! ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 🆔 https://eitaa.com/Honarmandan_Zanjan_ir 🆔 https://rubika.ir/Honarmandan_Zanjan_ir ┄┅┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄