هو ‌‏اَلا یا ایُها الساقی ز می پُر ساز جامم را‏ ‌‏که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را‏ ‌‏از آن می ریز دَر جامم که جانم را فنا سازد ‏بُرون سٰازد ز هستی هسته نیرنگ و دامم را‏ ‌‏از آن می ده که جانم را ز قید خود رَها سازد ‏بخود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را‏ ‌‏از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت ‏بهم کوبد سجودم را بهم ریزد قیامم را‏ ‌‏نبودی در حَریم قدس گلرویان میخانه‏ ‏که از هَر روزنی آیم گلی گیرد لجٰامم را‏ ‌‏روم دَر جرگه پیران از خود بی‌خبر شاید بُرون سٰازند از جانم بمی افکار خامم را‏ ‌‏تو ای پیک سبک باران دریای عَدم از من ‏بدَریادارِ آن وادی رَسان مدح وَ سلامم را‏ ‌‏بسٰاغر ختم کردم این عَدم اندر عَدم نامه‏ ‌‏به پیر صُومعه برگو ببین حُسن ختامم را‏ امام‌خمینی(ره) 🔥@Hoooo110