👓 این داستان یکی از نزدیکان درجه یک منه که طلبه هستند قضیه برای چهارسال پیشه: ایشون مشکل مالی داشتن ، براشون خیّری از طرف دفتر مراجع پیدا شد که وامی رو بهشون بدن و اقساط شو اون خیّر بپردازه 🔹 یه مدت گذشت و چند ماهی پرداختند، و بعد از مدتی دیگه قسط وام رو نمیدادن زنگ زدند که آقا ما نمی‌تونیم ادامه قسط وام رو بدیم؛ این طلبه هم که وضعیت مالی خوبی هم نداشته ، اقساط سه ماه عقب افتاده که هشتصد هزار تومن بود. ❗️بعد میره حرم حضرت معصومه دعا و خلوت و به بی بی مشکل شو میگه. 🔹 در همون مسیر برگشت از حرم نزدیک چهاراه شهدا، فردی روحانی پشت شو میزنه! میگه این مبلغ که دقیقا هشتصد تومن بوده رو بگیر!!! ❗️ این طلبه هم گفت چرا بگیرم وتا نگی کی هستی واز کجا میدونی من هشتصد تومن نیاز دارم من این پول و نمی‌گیرم! با هزار اصرار و التماس و خواهش گفت: من از طرف حضرت مأمور کردند که بیام این مشکل تو رو حل کنم و مشخصات تو رو هم دادند! ولی یک پیامی دادن که اگه مشکلی ، دردی چیزی داشتی اول بیا سراغ ما! پشت سر هم نرو دفاتر برا مسائل مالی! 🔹 بله دوستان یقین کنید ما صاحب داریم...😭 💬 سید @HozeTwit