جبرئیل و میکائیل آن روز به یاری نمی‌آیند- ۱ ✍️ راننده تاکسی پیش پای علامه ترمز کرد و بی‌مقدمه گفت: «آقای جعفری! خدا هست یا نه؟»! علامه تعجب کرد. با‌تانی گفت: «آخر اینجا و این طوری که نمی‌شود استدلال کرد، باید وقت بگذاری و بشنوی! اما مرد راننده بی‌حوصله‌تر از این حرف‌ها بود؛ دوباره گفت: «آقای جعفری هوا گرمه، من هم مسافر دارم، یک کلمه بگو خدا هست یا نه؟»! ♦️...اوایل انقلاب بود و بحث و مجادلات معرفتی با گروه‌های غیراسلامی، به درون محافل خانوادگی هم سرریز شده بود. آن شب، در یک جمع فامیلی بحث بود. هرچه استدلال می‌کردند، فرد مقابل که رگه‌هایی از شبهات مارکسیستی در ذهنش نشسته بود، نمی‌پذیرفت و می‌گفت خدا نیست! 🔹رخت خواب‌ها را انداخته بودند اما بحث ادامه داشت... تدریجا گفت‌و‌گوها فروکش کرد. انگار همه خوابیده بودند. اما هم او که ساعتی درباره نبودن خدا حرف زده بود، خوابش نمی‌برد. ذهنش درگیر بود، چنان درگیر که با خود زمزمه کرد: «اما اگر خدا و قیامتی باشه... پدر تو یکیُ در میارن»... ♦️معجزه، پلی از دنیای مادی به معنا و باطن هستی است. در قرآن حکیم ذکر شده که کسانی از خداوند برای اطمینان قلب، تقاضای معجزه کردند. یکی حضرت ابراهیم(ع) که عرض کرد «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي» و دوم، حواریون حضرت عیسی (ع) که مائده آسمانی خواستند و گفتند «نُريدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا». 🔹حواریون به حضرت عیسی گفتند "آیا پروردگار تو مى‌تواند براى ما از آسمان مائده‌اى فرو فرستد؟ گفت اگر ایمان دارید، از خدا پروا کنید و پس از این همه نشانه‌ها که بر رسالت من است، نشانه دیگر مخواهید. گفتند مى‌خواهیم از آن بخوریم و دل‌هایمان بدان اطمینان یابد... خداوند گفت: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، اما هر کس از شما پس از آن کفر بورزد، او را چنان عذاب کنم که هیچ یک از جهانیان را آن‌گونه عذاب نکرده‌ام». با وجود مشاهده معجزات الهی، باز هم «یهودا اسخریوطی» به حضرت عیسی خیانت کرد. ♦️ امیر مومنان علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه، ماجرای معجزه‌خواهی گروهی از کفار مکه را روایت می‌کند: «و بدانيد پس از هجرت و ادب آموختن از شريعت به خوى بدویت بازگشتيد و پس از پيوند دوستى، دسته دسته شديد... اگر شما به چيزى جز اسلام پناه برديد، كافران با شما پيكار خواهند كرد، آنگاه نه جبرئيل ماند و نه ميكائيل، و نه مهاجران و نه انصار كه شما را يارى كند... 🔹من با پیامبر(ص) بودم، هنگامى كه مهتران قريش نزد وى آمدند و گفتند تو دعوى كارى بزرگ مى‌كنى... ما چيزى را از تو مى‌خواهيم، اگر پذيرفتى و به ما نماياندى، مى‌دانيم تو پيامبری وگرنه مى‌دانيم جادوگرى دروغگويى. گفت چه مى‌خواهيد؟ گفتند اين درخت را بخوان تا با ريشه برآيد و پيش روى تو درآيد. گفت خدا بر هر چيز تواناست؛ اگر براى شما چنين كرد، مى‌گرويد و به حق گواهى مى‌دهيد؟ ♦️گفتند آرى. گفت من آنچه را مى‌خواهيد به شما نشان خواهم داد. و من مى دانم به راه خير باز نمى‌گرديد. و در ميان شما كسى است كه در چاه افكنده شود و كسى است كه گروه‌ها را به هم پيوندد و لشكر فراهم آورد». 🔸(ادامه دارد) متن یادداشت کیهان را اینجا بخوانید: http://kayhan.ir/ @IMANI_mohammad