چقدر بیشتر بدهید یک لیوان شیر می‌دوشید؟! - ۱ دولت آمریکا همچنان که با جنگ جهانی دوم، تبدیل به ابرقدرت و امپراتور غرب شد، برای ملت ما نیز در بحبوحه همین جنگ، تبدیل به مسئله شد. در شهریور 1320 بود که نظامیان آمریکا به همراه متفقین (انگلیس و شوروی) به اشغال ایران پرداختند. در واقع از 8 دهه قبل، آمریکا به‌عنوان معارض برای ما مطرح شد. خسارت‌های آنی اشغالگری به یک طرف؛ اما آنچه آمریکایی‌ها به همراه انگلیس برای 35 سال بعدی در مسیر سیاست ایران برجای گذاشتند، خسارت بزرگ‌تری بود: کنار زدن شاه قبلی و گماشتن فرزند او به عنوان اختیاردار اقتصاد و سیاست و امنیت و فرهنگ ایران. این تاریخ 78 ساله، به دو فصل تقریباً 40 ساله تقسیم می‌شود. 38 سال از شهریور 1320 تا آبان 1358 که هنوز سفارت آمریکا در تهران دایر بود، و 40 سال از تسخیر لانه جاسوسی تا امروز. تسخیر لانه جاسوسی در این میان یک سرفصل دوران‌ساز و پراهمیت است، چنان که در کلام امام خمینی(ره) به‌عنوان انقلاب دوم و بزرگ‌تر از انقلاب اول یاد شد. آنها که روایت تاریخ تقابل و تعامل ما با آمریکا را از روز تسخیر سفارت آغاز می‌کنند، اولین تحریف را همین‌جا (روایت ماجرا از میانه آن) مرتکب می‌شوند. نوعاً هم کسانی هستند که دم از ملی‌گرایی (ناسیونالیسم) و آزادی و دموکراسی می‌زنند. اما چرا شروع روایت ماجرا از میانه آن؟ اگر رفتار مردم مبنای قضاوت‌هاست، چرا نمی‌گویند که چه شد مردم ما انقلاب کردند، یک سال هم با حسن‌ظن و اغماض، سفارت آمریکا را تحمل نمودند و پس از آنکه دیدند ردپای بسیاری از فتنه‌انگیزی‌ها و آشوب‌افکنی‌ها از قلب پایتخت تا استان‌های مرزی، به پایگاه جاسوسی آمریکا در تهران ختم می‌شود، به کانون توطئه هجوم بردند؟ آیا برای ملی‌گراها، دموکرات‌ها و لیبرال‌ها، اشغال ایران توسط بیگانه مهم نبود؟ تعطیلی حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و گماشتن یک زمامدار از سوی آمریکا و انگلیس چطور؟ اگر موافق آن جبّاریت هستند، دیگر بحثی با آنها باقی نمی‌ماند و آنها حق ندارند از وطن و آزادی و رأی و حق حاکمیت مردم حرف بزنند یا امروز درباره چگونگی تعامل با آمریکا، صاحب نظریه و ادعا باشند. آیا می‌شود از آزادی‌ وحق نقد و انتقاد و اعتراض سخن گفت اما در عین‌حال چشم بر کارنامه 35 ساله آمریکا در دوره پهلوی دوم بست که سازمان مخوف امنیتی مانند ساواک را برای شاه راه انداخت تا بدتر از بن‌سلمان‌های امروزی، هر مخالفی را سرکوب و سلاخی کنند؟! این فجایع را شاید برخی مدعیان روشنفکری و سیاستمداری نخواهند ببینند اما استخوان در گلو و خار در چشم یک ملت برای 4 دهه بوده؛ همچنان که 12 سال پس از اشغال، وقتی ملت ایران اراده کردند نفت خود را از چنگ انگلیس بیرون آورند و ملی کنند، دیدند که آمریکا نه کنار نهضت مردم و نخست وزیر برآمده از آن (دکتر مصدق) بلکه کنار شاه ایستاد و کودتای 28 مرداد را ترتیب داد که سرآغاز اختناقی عمیق‌تر به مدت 25 سال بود. انقلاب اسلامی در چنین متن غیرقابل تحملی پدید آمد. با این وجود، ملت ما از بهمن 57 تا آبان 58 به آمریکایی‌ها فرصت داد تا مسیر خود را اصلاح کنند؛ چیزی که با جوهره استکبار سازگار نبود و با توطئه‌های پیاپی همراه شد. تجربه کودتای 28 مرداد می‌گفت یا باید ریشه خارجی استبداد را زد و یا اینکه پایگاه جاسوسی آمریکا، خیانت سال 32 را تکرار می‌کند و نهضت را مجددا به هزیمت می‌کشاند. لانه جاسوسی درچنین روندی تسخیر شد و سرآغاز فتوحات بزرگ تا به امروز بوده است. چهل ساله دوم، واجد چند ویژگی مهم است. اولا دشمنی‌های آمریکا همچنان با مقیاس‌های متفاوت ادامه داشته است. ثانیا مسیر تحولات، برخلاف اراده و میل آمریکا پیش‌ رفته است. ایران به اشغال در نیامده، مستعمره آمریکا نشده، استقلال رأی داشته، مردم رأسا مسیر حرکت کشور را تعیین کرده‌اند، کشور پیش رفته و سرآمد طیفی از پیشرفت‌های سیاسی، نظامی، اطلاعاتی، فنی و علمی در جهان شده و اراده ما بر اراده آمریکا در اغلب حوزه‌ها غلبه کرده است. ما صدام را به رغم میل آمریکا به هزیمت کشاندیم و در ادامه همین روند بود که چند ملت دیگر منطقه یکی بعد از دیگری، سیطره آمریکا و گماشتگانش را به هم زدند. این روند در مقابل چشم استراتژیست‌های جهانی به اندازه کافی گویاست که به نسبت چهل سال قبل، کدام طرف قدرتمند شده و کدام طرف به ضعف و ناتوانی افتاده است؟ آمریکایی‌ها و متحدان انگلیسی و صهیونیست آنها رسما از ارتکاب جنگ‌جهانی سوم و چهارم در منطقه حرف زدند اما سرانجام آن، سفر دزدانه رئيس‌جمهور آمریکا به عراق و توییت او بود مبنی بر اینکه «غم‌انگیز است؛ پس از هزینه هفت تریلیون دلاری در جنگ‌های منطقه، باید با هواپیمای چراغ خاموش به عراق بروم.» 🔻ادامه دارد🔻 @IMANI_mohammad