💢 جنگ جهانی سوم و ماجرای «گردان حرمله» -۱ ۱) "خاک آمریکا، بامداد امروز از مرزهای جنوبی، هدف حملات زمینی و موشکی قرار گرفت". تعجب کردید؟ چنین خبری اگر برای شما غافلگیر کننده و دور از انتظار است، از نگاه برخی تحلیلگران در آمریکا، یک احتمال جدی محسوب می شود. آمریکا، چند دولت اروپایی و رژیم صهیونیستی، پس از جنگ جهانی دوم، برای ۵۰ سال عادت کرده بودند کنار گود بنشینند، جنگ و جنایت راه بیندازند، و نابودی دیگران را تماشا کنند. اما حالا اما نظم پیشین دگرگون و شده، تا جایی که پریروز، نشریه تخصصی "فارین پالیسی" در آمریکا، احتمال حمله از مرزهای مکزیک را جدی دانست: "آمریکا ممکن است در جنگ جهانی قریب الوقوع از چند جبهه، شکست بخورد. اگر چین تصمیم حمله به تایوان بگیرد، می تواند به سرعت به جنگ در سه جبهه تبدیل شود. تعبیر "مخمصه" شاید مخاطبان را نگران کند. اما همچنان که روسیه برای جنگ طولانی در اوکراین آماده می شود و جبهه جدیدی در منطقه شام (غزه) باز شده، وسوسه چین برای حمله به تایوان رو به افزایش است. ارتش ما برای چند جنگ همزمان طراحی نشده. برخلاف آمریکا که باید در هر سه جبهه قوی باشد، چین، روسیه و ایران، فقط باید در منطقه خود بجنگند. دشمنان آمریکا توانایی تشویق یا مدیریت اجرای حملاتی به سبک حماس را در خاک آمریکا دارند، و چنین حمله ای احتمالا با توجه به وضعیت مرز های جنوبی، آسان تر است. این، وحشتناک است. جنگ جهانی، دیگر صرفا یک احتمال نظری نیست و اگر قریب الوقوع نباشد، احتمالش جدی است. باید از همین حالا وضعیت خود را سامان دهیم". ۲) چند روز قبل هم، استفن والت سردبیر فارین پالیسی تاکید کرده بود: "جهان بعد از جنگ غزه، جهان قبلی نخواهد بود. قبل از حمله غافلگیرانه حماس، آمریکا و متحدانش در حال جنگ نیابتی برای تضعیف روسیه بودند؛ اما خوب پیش نرفت و توازن نظامی به نفع روسیه چرخید. آمریکا همچنین در حال تدارک جنگ اقتصادی علیه چین بود تا از ابرقدرت شدن بازدارد. دولت بایدن سعی داشت عربستان را از نزدیکی به چین منصرف کند، اما معلوم نبود به نتیجه مطلوب می ‌رسد. منتقدان همچنین هشدار می دادند نادیده گرفتن فلسطین و اقدامات خشن فزاینده اسرائیل، خطر انفجار را در پی دارد؛ تا این که ۷ اکتبر فرا رسید. معنی تراژدی مداوم برای دیپلماسی آمریکا چیست؟ جنگ غزه، چوب لای چرخ تلاش‌ برای عادی‌ سازی روابط عربستان و اسرائیل گذاشت و با برنامه تمرکز بر شرق آسیا به جای خاورمیانه، تعارض دارد. این، برای تایوان خبر خوبی نیست. همچنین، یک فاجعه برای جنگ فرسایشی شده اوکراین است. آمریکا قادر به تامین مهمات اوکراین نبوده ‌و مجبور شده از انبارها در کره‌ جنوبی و اسرائیل تامین کند. اسرائیل هم سلاح می خواهد. جنگ غزه تا مدت‌ ها وبال گردن آمریکا خواهد شد. دستگاه دیپلماسی، این حمله را پیش ‌بینی نکرد و پاسخش هم کمکی نکرده. اگر این شکست با نتیجه ناخوشایند در اوکراین همراه شود، دیگر کشور‌ها نه فقط اعتبار، بلکه فهم آمریکا از مسائل را هم زیر سؤال خواهند برد". ۳) معادله ۷۰ ساله ، چنان دگرگون شده که لیبراسیون و رویترز می نویسند: "آمریکا مراقب است به جنگی تازه، از جمله با ایران سُر نخورد". پایگاه‌ه ای آمریکا در منطقه، از ۷ اکتبر دست کم ۶۱ بار هدف حمله قرار گرفته اند. آمریکا منطبق بر واقعیت های میدانی ترجیح می دهد جبهه و درد سر جدیدی فعال نشود. موقعیت همیشگی جنگ، جا به جا شده. اگر در جنگ تحمیلی، خرمشهر، مظلومانه در حال دفاع بود، یا فقط بیروت و دمشق و فلسطین، آماج جنگ بودند، امروز اعماق جبهه غرب، میدان جنگ شده و ممکن است گسترده تر هم بشود. این تغییر موازنه شگرف، نتیجه یک یا دو رویداد نقطه ای نیست، بلکه روندی است که پس از انقلاب اسلامی، در اثر رواج منطق مقاومت، بسط پیدا کرده است. و گرنه، کاخ سفید باید تا به حال بر مبنای پروژه "قرن جدید آمریکایی"، چین و روسیه و دیگر رقبا را تسلیم کرده بود. ۴) کشور سوریه، ۱۲ سال قبل گرفتار جنگ شد؛ اما ماجرا محدود به سوریه نبود. آمریکا و متحدانش در سال های ۱۳۸۹- ۱۳۹۰، دو پروژه همزمان، یعنی "تحمیل جنگ نیابتی به سوریه و عراق"، و "اِعمال تحریم های فلج کننده" را برای قیچی کردن ایران به اجرا گذاشتند. فتنه سال ۱۳۸۸، آنها را امیدوار کرده بود. تحریم و تحمیل جنگ، نقشه بی نقصی به نظر می آمد. دو سال بعد، طیف غربگرا روی کار آمد. ترکیب " فشار/ انفعال"، اگر درست پیش رفته بود، می توانست پس از خلع قدرت، به اشغال نظامی و تجزیه ایران ختم شود. 💢 ادامه دارد @IMANI_mohammad