😁"۰😁 مردی خربزه‌اي خريد زير سايه ي درخت نشست و مشغول خوردن آن شد. وقتي که خربزه را مي‌خورد، گفت: «پوست خربزه را نمي‌تراشم تا هر کس از اينجا عبور کند و پوست خربزه را ببيند،  بگويد که يک خان از اينجا گذشته، خربزه را خورده و پوستش را رها کرده است.» مرد چند قدم از جايي که خربزه را خورده بود، فاصله گرفت اما هنوز گرسنه بود و ميل به خوردن خربزه آزارش مي‌داد برگشت و مشغول تراشیدن پوست خربزه شد. پوست خربزه را هم که تراشید و خورد، گفت:حالا انگار "نه خاني اومده، نه خانی رفته" یه نفر سال ۹۲ اومد گفت هم چرخ سانتریفیوژ بچرخه هم چرخ زندگی مردم و هزار وعده به مردم داد اومد هسته ای رو تعطیل کرد تعطیل کردن چرخ سانتریفیوژ فایده نداشت که هیچ، چرخ زندگی مردم هم داغون شد. بعد از چند سال دوباره چرخ سانتریفیوژ رو لکُ لک شروع کرد راه انداختن و بعد بازی با قیمت دلار آقای عزیز وقتی تعداد سانتریفیوژها به ۱۹۰۰۰ رسید و ذخایر ۴ درصد به ۱۲ تن و ذخایر بیست درصد به چهارصد کیلو وقتی قیمت دلار برگشت به ۴۲۰۰ و قیمت پراید شد ۲۰ میلیون تومان تازه با کلی ارفاق شاید بشه گفت: "😁