❤️
فرمانده شهیدی که با دعای او باران بارید
بچّهها محاصره شده بودند،
نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّهها «کارور» را دیدند که با قدمهای استوار به طرف «تپّههای بازی دراز» میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
❤️
۴ اسفند ۱۴۰۲، چهلمین سالگرد شهادت فرمانده بااخلاص و دلاور گردان مالک لشکر ۲۷ محمدرسولالله، شهید جاویدالاثر محمدرضا کارور گرامی باد.
🌹
۲ برادرش حسن و مرتضی هم به شهادت رسیده اند.
💔شهید همت به مادرش قول داد که پیکرش را برگرداند، اما نشد که نشد، و پیکر سردار قصهی ما، برای همیشه در جزیرهی مجنون جا ماند.
📚کتاب گمشدهی مجنون، در مورد این شهید عزیز مدتی است که چاپ شده، حتماً بخوانید.
🌹شادی روح برادران شهید کارور، و پدر و مادر گرانقدرشان حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
❖┈••✾🌸✿🎀✿🌸•✾••┈❖
🌹🌸🌹🌸🌹
🔸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@IavaranGolnarges
🌸🍃