هدایت شده از تبلیغات عجایب
چند سالی بود از شوهرم جداشده بودم و خاستگار نداشتم! وقتی منو با اون آرایش و سرو وضع گوشه ی خیابون دید زد بغل گفت بیا بالا! به صورتش که نگاه کردم آدامسمو بادکردم ترکوندمو بلند زدم زیر خنده!!! +قیافت که موءمن تر از این حرفا میزنه از شما بعیده دوست دختر بازی! _ابروهاش توهم گره خورد و سرشو حتی بلند نکرد تو چشام نگاه کنه و گفت سوارمیشی یا برم...؟؟؟ +یجورایی کرمم گرفت ،،،اخم و نجابتشو انگار دوست داشتم ! سوار شدم _اول موهاتو بده تو ، بعد بگو خونتون کجاست +خندیدم گفتم آها میخوای ثواب کنی!؟ حرفم هنوز تموم نشده بود که سرشو گرفت بالا بگه پیاده شو... با دیدن صورتش یهو دلم ریخت..... ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a 💐