در سوگ ۲۸ صفر - 1⃣ 🕋 لا، مع الرفیق الأعلی/ روضهٔ ارتحال پيامبر اكرم(ص) حضرت رسول اكرم(ص) هنگامی كه از حَجة الوداع بازگشت و دريافت كه رحلتش به سرای باقی نزديک شده است، پيوسته در ميان مردم خطبه می‌خواند و آنان را از فتنه‌های بعد از خود برحذر می‌داشت آن حضرت اصحاب را وصيت می‌فرمود كه دست از سنت او برندارند، بدعت در دين الهی نكنند، و به عترت و اهل بيت وي متمسك شوند؛ و مكرر می‌فرمود: «ايها الناس! من از نزد شما می‌روم و شما در روز قيامت نزد حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد و از شما سؤال خواهم كرد كه چه كرديد با دو وديعه گرانبها كه من در ميان شما باقی گذاشتم: كتاب خدا و عترتم. پس دقت كنيد كه بعد از من، درباره اين دو امانت چگونه عمل خواهيد كرد». و نيز می‌فرمود: «سبقت مگيريد بر اهل بيت من؛ و پراكنده نشويد از پيرامون ايشان؛ و كوتاهی نكنيد در حق آنان؛ كه دراين صورت هلاک خواهيد شد... تلاش نكنيد كه چيزی به آنان ياد دهيد كه ايشان داناتر از شمايند... مبادا شما را ديدار كنم در حالی كه از دين اسلام برگشته‌ايد و كافر شده‌ايد و شمشيرها بر روی يكديگر کشیده‌اید». و وصيت می‌کرد: «بدانيد كه علي بن ابي طالب، پسر عمو و وصی من است. وی در راه تأويل قرآن خواهد جنگيد همانگونه كه من در راه تنزيل قرآن جنگيدم». سپس «اسامة بن زيد» را به عنوان فرمانده لشکر اسلام منصوب كرد و دستور داد كه اين سپاه با اكثر صحابه به سوی بلاد روم حركت كنند. مورخان نوشته‌اند که مقصود حضرت اين بود كه مدينه از اهل فتنه خالی شود و كسي با اميرالمؤمنين علی(ع) در امر خلافت منازعه نكند تا جانشينی آن حضرت مستقر گردد. لذا مردم و اصحاب را مرتباً تشويق به خروج از مدينه و پيوستن به لشکر اسامه می‌کرد. اندكی بعد بيماری حضرت شديد شد و سه روز نتوانست از منزل خارج شود. پس از سه روز، در حالي كه دست راست خويش را بر دوش اميرالمؤمنين(ع) و دست چپ را بر دوش «فضل بن عباس» تكيه داده بود در مسجد حاضر شد و از منبر بالا رفت و گفت: «ای مردم! بين خدا و مردم، وسیله‌ای كه به سبب آن خيري بيابند يا شری را دور كنند وجود ندارد مگر عمل صالح و طاعت خداوند. اي مردم! هيچكس ادعا نكند كه من بدون عمل، رستگار می‌گردم؛ و هيچكس اميد نداشته باشد كه بی طاعت خدا به رضای او برسد. به حق آن خدايی كه مرا به حق فرستاده است، هيچكس از عذاب الهی نجات پيدا نمی‌کند مگر با عمل نيكو و رحمت الهی». پس از اداي اين خطبه، بيماری آن حضرت آنقدر شديد شد كه هنگام نماز صبح فردا نمی‌توانست از جای برخيزد و خود را به مسجد برساند. در اين هنگام شنيد كه نام برخی از اصحاب به عنوان امام جماعت مطرح می‌شود. لذا خود را با سختی بسيار به مسجد رساند و «ابوبکر» كه در محراب ايستاده بود را كنار زد و نماز جماعت را امامت كرد. سپس، از اينكه فهميده بود تعدادی از بزرگان صحابه، از دستور وی سرپيچی نموده و به سپاه اسامه نپیوسته‌اند بسيار رنجيده خاطر گرديد و سه بار فرمود:« لعن الله من تخلّف عن جيش اسامة - خدا لعنت كند كسی را كه در پيوستن به سپاه اسامه كندی و كاهلی كند» و آنگاه بر اثر خستگی رفتن به مسجد و اندوه سرپيچی ياران، بيهوش شد. پس مسلمانان، بسيار گريستند و صدای نوحه و گريه از زنان و نزديكان حضرت بلند شد. پيامبر(ص) بر اثر گريه و شيون مردم، چشم مبارک خود را گشود و به سوی ايشان نظر كرد و فرمود: «برای من دوات و كتف گوسفندی بياوريد تا برای شما چیزی بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد». يكی از اصحاب برخاست تا كتف و دوات بياورد؛ اما «عمر بن خطاب» وی را مخاطب قرار داد و گفت: «بازگرد كه بيماری بر اين مرد غالب گرديده است و هذيان می‌گوید! ما را كتاب خدا بس است!». عمر در حالی این حرف را زد که مطابق آیات صریح و محکم قرآن، پیامبر(ص) در بیان خویش معصوم بود و اشتباهی نمی‌کرد. پس از جملهٔ عمر، بين افرادی كه گرد بستر پيامبر(ص) نشسته بودند اختلاف افتاد؛ برخی می‌گفتند اين حرف صحيح است؛ و بعضی می‌گفتند كه چگونه می‌توانید در چنين حالتی، با دستور رسول خدا مخالفت كنيد؟! پيامبر اکرم(ص) که از این تمرد و درگیری نزد او مکدر شده بود فرمود: «بعد از اين سخنان كه از شما شنيدم ديگر نيازی به آنچه خواسته بودم ندارم؛ ولی وصيت می‌کنم كه با اهل بيت من نيكو رفتار كنيد» سپس صورت خود را از آنان برگرداند و خواست كه از منزلش خارج شوند. اصحاب برخاستند و رفتند و تنها عباس، فضل و اهل بيت مخصوص او در اتاق باقی ماندند. پيامبر(ص) به آنان فرمود: «بعد از من، شما را ضعيف خواهند كرد و بر شما غالب خواهند شد». ادامه در پست پایین 🔻