یا اباصالح المهدی چون کودکی که گوید: « بابای من! کجایی؟ » گویم به تو امیدِ فردای من! کجایی؟ هرلحظه‌ای که هستم، هستم به خاطر تو حیثیّتِ وجود و معنای من! کجایی؟ دنبال غیر، اگر هم رفتم پیِ تو بودم تنها تویی حبیبم، تنهای من! کجایی؟ تو یوسفِ زمانی، طاووس ِ در جنانی ای مظهر محمّد! زیبای من! کجایی؟ چون تشنه‌ای هراسان، در انتظار باران... گویم به ساحت تو دریای من! کجایی؟ مجنون، کجا و عبدت!؟ لیلا کجا و قَدرت!؟ دلدار بی قرینه! لیلای من! کجایی؟ هر شب به شوق وصلت بر هم نَهَم نظر را دلتنگیِ مُدام ِ شب های من! کجایی؟ بی تو تمام سالم در سردی زمستان، فصل بهار عمرم! رؤیای من! کجایی؟ ای وارث علیّ و زهرا و بچه هایش! فرمانروای قلبِ شیدای من! کجایی؟ از ترس بی تو مُردن، افتاده‌اَم به لرزش آرامش جهان و دنیای من! کجایی؟ ای در صباح جمعه، نجوای من، کجایی؟ ای در غروب جمعه، آوای من، کجایی؟ گفتم اگر کجایی، عیب از من است و جُرمم من اشتباه گفتم مولای من کجایی هر لحظه ای قرارم ،پیوسته ای کنارم من را ببخش گفتم آقای من کجایی