#برداشت_آزاد_مخاطب
افسون:
از زبان امیر...
اعتراف به اینکه دلم به دلت گره کور خورده است، چقدر شیرین است اما دلم وحشیانه به هر دری می زند تا از تو فرار کند.
نمی دانم این حس را چه صدا بزنم؛
اجبار، اختیار، عشق!؟
اجبارِ عشق، اختیارِ دل از دست عقل بیرون کشید.
عجب از روزگاری که زور عشق، دست عقل بُرید.
تو همان مهمان سرزده ای هستی که ناخوانده صدایش می زنند و چه خوب به دل نشسته ای و افسونگری می کنی!
خودم هم گیج شده ام که چرا با دیدنت این همه عاشقانه به سمت دلم هجوم اورده اند و قصد دارند دلم را به شوق کوچ اجباری، به پرواز دراورند.
شاید می خواهند مرا بشارت دهند به بهاری که قرار است با خودت به سرزمین سرد دلم بیاوری؟!
مشتاقانه منتظر رسیدن و دیدن بهاری هستم که در راه است.
مهاجر تشکر میکنه☺️🌷🌷🌷