بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه 14010713
روانشناسی اسلامی
1) مرحوم شیخ حسن نخودکی مرگش را پیش بینی میکند
کتاب نشان از بی نشان ها ص30 در وصیت به پسرش میگوید:
«من صبح یکشنبه خواهم مرد و پس از آن وصایای خویش را شرح داد»
*وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّه* (آیه 131 سوره نساء)
هر آینه سفارش کردیم به پیامبران پیش از شما و به شما نیز که موکداً تقوای الهی پیشه کنید
2)در ص 31 چنین ادامه میدهند
اکنون پسرم ترا به این چیزها وصیت و سفارش می کنم
اول آن كه نمازهاى یومیه و واجب خویش را در اول وقت به جاى آورى.
دوم در انجام حوایج مردم، هر قدر مىتوانى، تلاش كن و هرگز فكر نكن كه فلان كار بزرگ از من ساخته نیست؛ زیرا اگر بنده خدا در راه حق قدمى بردارد، خداوند نیز او را یارى مىكند. فرزند آیةالله نخودكى گفت: پدر جان! بعضى اوقات، رفع حاجت دیگران، موجب رسوایى آدم مىگردد. آیةالله نخودكى گفت: چه بهتر كه آبروى انسان، در راه خدا بر زمین ریخته شود.
سوم سادات را بسیار گرامى و محترم شمار و هر چه دارى، در راه ایشان صرف و خرج كن و از فقر و درویشى در این كار، پروا ننما؛ اگر تهیدست گشتى، دیگر تو را وظیفهاى نیست.
چهارم از تهجد و نماز شب، غفلت ننما و تقوا و پرهیز را پیشه خود بنما.
پنجم به آن مقدار تحصیل كن تا از قید تقلید رها شوى.
در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره گیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت، آدمی را از ریاضت و عبادت و تحصیل علوم ظاهر و باطن باز می دارد، اما ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند: تصور بیهوده مکن، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خداست
3)مرحوم آیت الله شیخ حسن نخودکی درباره محل قبرش چنین میفرمایند:
کتاب نشان از بی نشان ها ص33
« وقتی مصمم شدم که به نجف اشرف رحل اقامت افکنم، لیکن در آن هنگام که در یکی از اطاقهای صحن عتیق رضوی در مشهد، به ریاضتی سرگرم بودم، در حال ذکر و مراقبه، دیدم که درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا سلام الله علیه اراده فرموده اند که از زوار خویش سان ببینند. پس از آن، در محلی جنب ایوان عباسی، در همین نقطه که اکنون مدفن پدرم می باشد، کرسی نهادند و حضرت بر آن استقرار یافتند و به فرمان آن حضرت درب شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد، تا زوّار از در شرقی وارد و از در غربی خارج گردند. در آن زمان دیدم که پهنه صحن مالا مال از گروهی شد که برخی به صورت حیوانات مختلف بودند و از پیشاپیش حضرتش می گذشتند و امام علیه السلام دست ولایت و نوازش بر سر همه آن زوار حتی آنها که به صور غیر انسانی بودند، می کشیدند و اظهار مرحمت می فرمودند. پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رأفت عام از امام علیه السلام، بر آن شدم که در مشهد سکونت گزینم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت بدوزم. » پدرم، پس از ذکر این واقعه، محل استقرار کرسی امام علیه السلام را برای مدفن خود، پیش بینی و وصیت فرمودند و بالاخره به خواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه، در همان نقطه مبارک مدفون شدند.
4)طی الارض مرحوم آیت الله شیخ حسن نخودکی با مرحوم سیدابوالقاسم هندی
کتاب نشان از بی نشان ها ص47
مرحوم سيد ابوالقاسم هندي، نقل کرد که : در خدمت حاج شيخ به کوه « معجوني» از کوهپايه هاي مشهد رفته بوديم. در آن هنگام مردي ياغي به نام « محمد قوش آبادي» که موجب ناامني آن نواحي گرديده بود از کناره کوه پديدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنيد، کشته خواهيد شد . مرحوم حاج شيخ به من فرمودند: وضو داري؟ عرض کردم: آري. دست مرا گرفتند و گفتند: که چشم خود را ببند . پس از چند ثانيه که بيش از دو سه قدم راه نرفته بوديم، فرمودند: باز کن، چون چشم گشودم، ديدم، که نزديک دروازه شهريم . بعد از ظهر آن روز، به خدمتش رفتم، کاسه بزرگي پر از گياه، در کنار اطاق بود. از من پرسيدند: در اين کاسه چيست؟ عرض کردم: نميدانم و در جواب ديگر پرسشهايشان نيز اظهار بي اطلاعي کردم. آنگاه فرمودند: قضيه صبح را با کسي در ميان نگذاشتي؟ گفتم: خير، فرمودند: خوبست تو زبانت را در اختيار داري بدان که تا من زنده ام، از آن ماجرا سخني مگو و گرنه موجب مرگ خود خواهي شد .
5)شرح تغییر خیابان خاکی مشهد با تصرف شیخ در پاکروان
استاد مشهد کتاب شمه ای از کرامات حاج شیخ حسنعلی ص44
مقبره ای که در امتداد خاکی واقع شده و بنام گنبد سبز معروف است قبر مرد بزرگ بنام شیخ مومن میباشد که مورد توجه و علاقه ی مرحوم حاج شیخ بود و غالباً برای فاتحه به آنجا میرفتند در زمان رضا خان که دستور خیابان کشی های مشهد صادر کرده بود من جمله خیابان خاکی بود که تمام بنای این مقبره را خراب میکرد زیرا بنای آن کاملاً در سطح خیابان قرار میگرفت امتداد خیابان به دیوار باغی رسید که ساختمان فعلی آن باغ بود مرحوم حاج شیخ که تمام روسای آن روز مشهد به ایشان ارا