عمه خانم قبل از خواب بهم گفت دختر جون اینجا شبا سر و صدا زیاده هر چی شنیدی از جات تکون نخور و بگیر بخواب با تعجب نگاهش کردم و جامو پهن کردم یک ساعتی که گذشت دیدم از صدای زوزه گرگ و ناله ی خفیفی که به گوشم میخورد نمیتونم بخوابم اولش فکر میکردم ناله ی عمه خانومه ولی بعد شنیدم کسی اسممو صدا میزنه و ناله های دردناک میکنه آسمانههه ... آسمانه ..... دقت کردم شبیه صدای عمه خانم نبود پاشدم فانوسو برداشتم بهش سری بزنم که صدای در شنیدم کسی از پشت در صدام میزد، ‌من دختر شجاعی بودم گفتم خب حتما کسی کارم داره ،آروم درو باز کردم یه زن جوون توی تاریکی ایستاده بود صورتشو نمیتونستم ببینم هنوز حرفی نزده بودم که گفت آسمانه تویی؟؟ شنیدم خیاطی میکنی با تعجب گفتم اره ولی من تا حالا برای کسی چیزی ندوختم شما از کجا میدونی https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df