|تصویر مبهم نظام بین‌الملل از اواخر دهه ۶۰ تا اواسط دهه ۸۰ شمسی، تسلط جهانی آمریکا مورد تردید احدی نبود. با هر مقیاس و خطکشی که حساب می کردید، برتری آمریکا کاملا مشهود بود. این برتری به گونه‌ای بود که در تاریخ دولت- ملت مدرن، این میزان از تفاضل قدرت در زمینه‌های نظامی، اقتصادی و فناوری نظیری نداشت. کنار این بگذارید، اکثر کشورهای ثروتمند جهان با آمریکا متحد شده با همدیگر نهادهای بین‌المللی را تشکیل دادند؛ و کاری نبود در حیطه سیاست خارجی که آمریکا با محدودیتی مواجه باشد. همه چیز در اختیار او بود. چین و روسیه از این شرایط ناراضی بودند، اما می‌دانستند که کاری از دستشان برنمی‌آید. اما امروز، اینطور به نظر می‌رسد که نظام بین‌الملل درحال دگردیسی است و نظم بین‌المللی غربی بعد از چند دهه ثبات در خطر باشد. بسیاری بر این باورند که ظهور قدرت‌های جدید مانند چین و ورود بازیگران جدید به بازی قدرت مانند ایران، نشان از آن دارد که نظام توزیع قدرت در جهان به صورت چندقطبی درآمده یا در مسیر چندقطبی شدن است. اما باز هم، با کمال تاسف، آمار و ارقام و واقعیت‌های میدانی چندان موافق این فرضیه نیست. 🔸جهان چند قطبی ویژگی ها و مولفه‌هایی هایی دارد که ما امروز آن را نمی‌بینیم. در دوره‌هایی که نظام بین‌الملل چند قطبی بوده، توزیع نسبتاً برابر توانایی‌ها وجود داشت، به این معنا که دولت‌ها اغلب از نظر قدرت در رقابتی شدید بودند و گاه از یکدیگر پیشی می‌گرفتند و در عین‌حال بسیاری از آن قدرت‌ها ادعا می‌کردند که قدرت شماره یک هستند و واقعا هم مشخص نبود کدام یک شایسته این عنوان هستند. به عنوان مثال، قبل از جنگ جهانی اول، انگلیس می‌توانست بر اساس نیروی دریایی جهانی و دارایی‌های عظیم استعماری خود ادعا کند که قدرت برتر جهانی است، با این حال اقتصاد و ارتش این کشور از آلمان کوچکتر بود که او هم خود ارتش کوچکتری نسبت به روسیه داشت و باز هر سه اینها به لحاظ اقتصادی نسبت به آمریکا اقتصاد کوچک‌تری داشتند. بنابراین برای اینکه نظام بین‌الملل چند قطبی باشد، عملکرد آن باید عمدتاً توسط سه یا چند کشور تقریباً همتراز شکل بگیرد. آمریکا و چین بدون شک دو کشور قدرتمند هستند، اما حداقل یک کشور دیگر باید در این میان باشد تا چند قطبی به وجود آید. اینجاست که ادعای چندقطبی بودن از بین می رود. کشورهایی که به طور بالقوه می‌توانند رتبه سوم را کسب کنند روسیه، انگلیس، آلمان، هند، ژاپن و فرانسه هستند که به هیچ وجه همتای آمریکا یا چین نیستند. 🔸آمارهایی که بیانگر قدرت آمریکا است (که در این مجال نمیگنجد) به وضوح نشان از آن دارد که با فاصله بسیار بسیار زیادی از دیگر کشورها جلوتر است. درست است که آمریکا نتوانست افغانستان یا عراق را آنطور که میخواست مدیریت کند و نمی تواند بسیاری از مشکلات جهانی دیگر را حل کند، اما این بدین معنا نیست که آمریکا دیگر ابرقدرت نیست. قطب بودن دارای معنای مشخصی است، معنایی که قابل اندازه گیری است؛ زیرا قدرت به عنوان دارایی قابل اندازه‌گیری است، دارایی نظامی، وزن اقتصادی، دارایی‌های فناورانه، توانایی‌های نرم و غیره همه تا حد بسیار زیادی قابل اندازه‌گیری هستند و در تمامی این اندازه‌گیری‌ها، مع الاسف جایگاه آمریکا ممتاز است. 🔸با معیارهای نظری شناخته شده، جهان امروز دارای شاخصه های دو قطبی هم نیست. در طول جنگ سرد، جهان به صورت غیرقابل انکاری دوقطبی بود، که بیش از هر چیز با رقابت بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تعریف می شد. امروز چنین وضعیتی وجود ندارد. 🔸اینکه نظام امروزی چند قطبی یا دوقطبی نیست به معنای انکار تغییر روابط قدرت نیست. چین به‌ویژه در حوزه اقتصادی رشد کرده و رقابت قدرت‌های بزرگ در حال به وقوع پیوستن است. روزهایی که برتری فراگیر آمریکا بلامنازع بود، گذشته است. اما بسته شدن بزرگترین شکاف تاریخ قدرت جهان به این راحتی‌ها نیست. قدرت آمریکا هنوز هم در سرتاسر جهان سایه افکن است، اما مسلماً کوچکتر از قبل است. در نتیجه، امروزه توزیع قدرت بیشتر به تک قطبی بودن نزدیک است تا دوقطبی یا چند قطبی، چیزی که نشریه فارین افرز در مقاله‌ای از آن به عنوان «نیمه تک‌قطبی»تعبیر می‌کند. 🔸با اینکه آمارهای دقیق برای ارائه یک تحلیل صحیح از واقعیت‌های جهانی رکن محسوب می‌شوند، اما گاهی این آمارها همه‌چیز را نشان نمی‌دهند. در این برهه قدرت‌های تجدیدنظرطلب مثل چین و روسیه و اخیرا هم ایران، شکافی در قدرت می‌بینند که می‌توانند خود را در آن جا کنند و حتی این شکاف را بازتر کنند. این کشورها قطعا باید کفه آمارها را به نفع خود سنگین کنند تا سریعتر به مقصود برسند. انشالله در یادداشت‌های بعدی بیشتر به آن می‌پردازیم. @JalaleddinFanaei