روایتی از میثاق پاسداری ۲ . که فرمانده به سرهنگ احترام گذاشت ، صحبت هایی رد و بدل شد و سرهنگ در حالی که کلاهشو برمیداشت یه نگاهی بهمون کرد و گفت هر طور صلاح میدونید ، به هم نگاه میکردیم که یعنی چی ، الان چی شد؟ فرمانده دستی به لباس سرهنگ کشید و به سر و صورت مالید ، تودلم گفتم مگه ضریحه که تبرک می‌جویی که یادم اومد حاج قاسم فرموده بودند: امروز جمهوری اسلامی کل‌اش حرم است و هرکه از آن دفاع میکند مدافع حرم است. فرمانده خندان اومد و گفت ، گروه برپا ، ندای یا علی در میدان طنین انداز شد و بچه ها که غرور اهریمنی اون هارو فرا گرفته بود شادمان ایستادند ، فرمانده دستی به ریش خود کشید و گفت: گفتم ما تکلیف محوریم الانم تکلیف جدید داریم ، فرمانده مثل همیشه لبخند میزد همه به همدیگه نگاه کردیم ، میدونستیم این لبخند های فرمانده یعنی بدبخت شدیم باز مأموریت _همه برادر ها کیف واکس تون رو بردارید می‌رید پوتین همه بچه های ارتش و فراجا رو برق میندازید ، بسم الله همهمه دوباره پیچید ، یکی از بچه ها گفت: ولی پوتین هاشون که تمیزه همه خودشون واکس زدند فرمانده که نمی‌توانست جلوی خندیدنش رو بگیره گفت: منطقیش اینه که تمیزه اما تکلیف میگه باید این کار رو بکنیم. همه بچه ها با اکراه رفتند سمت انجام تکلیف ، یکی از بچه ها آروم گفت: لعنت به تکلیف ، مگه مدرسس اینجا ، کاش تو اغتشاشات شهید می‌شدیم؟ فرمانده صداشو شنید و بلند گفت: اگه این کارو بکنی شهید میشی چون تو مدرسه شهدا ، فقط تکلیف مهمه اون ها تکلیفشون رو تموم کردند که شهید شدند ، بعضی دلشون شهادت بی درد میخواهد ، غافل از این که شهادت رو فقط به اهل درد میدن .......... ✍ صدر 💠@Naslsevom