من مشاورشون رو دیدم ترسیدم... معلمان، مشاوران باید کنار بچه ها باشن درکشون کنن نه اینکه یه جذبه ای داشته باشن ادم بترسه حرف بزنه بچه ای با التماس اومده گوشه چادر من گرفت میگه خانم میشه مدرسمونو خیلی خوشگل کنی بعد که مدیرشون اومد، ترسید و رفت... دلم میسوزه برای دخترایی که شاید وقتی همسن من بشن دیگه هیچ انگیزه ای ندارن ما که همه به شیطون بودن مشناختنمون الان اون انرژی اولیه نداریم... فاصله افتاده بین بچه ها و مدیران من نمیگم حجاب نگیرن نه ولی دیدم یه دانش آموز توی مدرسه توی نمازخونه یکم مقنعش عقب بود تذکر جدی دادن بهش بخدا بچه های الان خیلی بهتر دوره ما میفهمن دلم گرفت از نبود بودجه چرا شهردار فرموندار گندله چرااااا نیستن چرا یه بچه باید روزای اول مهرشو با کفش کهنه بیاد چرا یه مامان بابا حتی شهریه ندارن بدن من اختلاف بین دانش آموزان و معلمان رو قبول دارم چون دوتا نسله ولی من با دوتا لبخند یکم شوخی تونستم باهاشون دوست بشم... تو مدیر هم متونی... در عین حال جذبه هم داشته باش... بخدا اینا آدمن هیولااا نیستن... 🦋✨@Javaheraneh_1403✨🦋