﷽؛ ✅ حوادث مقارن ولادت پیامبر (ص) 📝 در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان بوقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله «ارهاصات » بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد ، و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند بیت آن چنین است : " یوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان کسری و هو منصدع کشمل اصحاب کسری غیر ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه و النهر ساهی العین من سدم و ساء ساوه ان غاضت بحیرتها و رد واردها بالغیظ حین ظم کان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم " 📝 و شاید جامعترین حدیث در این باره حدیثی است که مرحوم صدوق «ره » در کتاب امالی به سند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آنحضرت فرمود :  " ابلیس به آسمانها بالا می رفت و چون حضرت عیسی بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا می رفت ، و هنگامی که رسول خدا «ص » بدنیا آمد از همه آسمانهای هفتگانه ممنوع شد ، و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند ، و قریش که چنان دیدند گفتند : قیامتی که اهل کتاب می گفتند بر پا شده !   عمرو بن امیه که از همه مردم آن زمان به علم کهانت وستاره شناسی داناتر بود بدانها گفت : " بنگرید اگر آن ستارگانی است که مردم بوسیله آنها راهنمائی می شوند و تابستان و زمستان از روی آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودی هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه ای اتفاق افتاده ".  " و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتی درآن روز بر سر پا نبود ، و ایوان کسری در آن شب شکست خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت . و دریاچه ساوه خشک شد . و وادی سماوه پر از آب شد ". " آتشکده های فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید ".  " و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانی سخت اسبان عربی را یدک می کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند ، و طاق کسری از وسط شکست خورد و رود دجله در آن وارد شد ". " و در آن شب نوری از سمت حجاز بر آمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسید ، فردای آن شب تخت هر پادشاهی سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن نمی گفتند ".  " دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید ، و هر کاهنی که بود از تماس با همزاد شیطانی خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائی افتاد ".  " آمنه گفت : بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهای خود را بر زمین گذارد و سر بسوی آسمان بلند کرد و بدان نگریست ، و نوری از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده ای می گفت : تو آقای مردم را زادی او را محمد نام بگذار ". " آنگاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند ، عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت: الحمد لله الذی اعطانی هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فی المهد علی الغلما " ستایش خدائی را که به من عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبو را که در گهواره بر همه پسران آقا است ". " آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد (1) و در باره او اشعاری سرود ". " و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد (و آنها را بیاری طلبید) و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند : ای سرور چه چیز تو را به هراس و وحشت افکنده ؟ گفت : وای بر شما از سر شب تابه حال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون می بینم و بطور قطع درروی زمین اتفاق تازه و بزرگی رخ داده که از زمان ولادت عیسی بن مریم تاکنون سابقه نداشته ، اینک بگردید و به بینید این اتفاق چیست ؟ آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند : ما که تازه ای ندیدیم ". " ابلیس گفت : این کار شخص من است آنگاه در دنیا به،جستجو پرداخت تا به حرم مکه رسید ، و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آن را گرفته اند ، خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر او بانگ زده مانع ورود او شدند ، به سمت غار حریٰ رفت و چون گنجشکی گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد : برو ای دور شده از رحمت حق ! ابلیس گفت : ای جبرئیل از تو سؤالی دارم ؟   گفت : بگو ، پرسید : از دیشب تاکنون چه تازه ای در زمین رخ داده ؟ پاسخ داد : محمد 'صلی الله علیه و آله' به دنیا آمده . شیطان پرسید : مرا در او بهره ای هست ؟ گفت : نه . پرسید : در امت او چطور ؟ گفت: آری . ابلیس که این سخن را شنید گفت : خوشنود و راضیم ". 📝 و در حدیث دیگری که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصی یهودی سکونت داشت و نامش یوسف بود ، وی هنگامی که ستارگان را در حرکت و جنبش مشاهده کرد با خود گفت : این تحولات آسمانی بخاطر ولادت همان پیغمبری است که در کتابهای ما ذکر شده که چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند. و چون صبح 👇👇👇