⚘ ⚘ ⚘ *مهاباد* من دقیقاً به یاد دارم که وقتی ستون نیروهای ما می‌خواستند وارد شهر بشوند، آنچنان قدرت و صلابتی از خود نشان دادند که هیچ گروهی به خود جرات رویارویی و مبارزه با این ستون را نمی‌داد. مخصوصاً جا دارد از نقش نیروهای ارتشی ستون؛ برادرانی که از اقدامات کارشکنانه‌ی سرخورده شده بودند و روحیه‌ی آنها را تضعیف کرده بودند، یاد کنم. برادران ارتشی ما از خودشان رشادت و قدرت عجیبی نشان دادند. در جریان ورود نیروهای ما به ، بلافاصله تانک‌هایی را که از پادگان شهر دزدیده بودند به میدان آوردند و به اصطلاح با تانک‌هایشان یک مختصر مقاومتی هم توی شهر کرده بودند. البته دقایقی بعد با نهایت ذلت و خواری ناچار به تسلیم شدند و هشت دستگاه از آن تانک‌ها به دست نیروهای ما افتاد. یک تانک دیگرهم که اشرار آن را روی تپه مشرف به دریاچه‌ی سد مستقر کرده بودند، حکایت جالبی دارد. وقتی می‌بینند هوا پس است و جنگ را باخته‌اند، دستور می‌دهند این تانک آخری را برای کوبیدن ما از تپه‌ی مزبور حرکت بدهند. راننده‌ی نابلد ، با حماقتی که به خرج داد، تانک را خلاص کرده بود و تانک هم با سرعت تمام از روی تپه سرازیر شد و رفت زیر آب دریاچه. بعد که رفتیم جرثقیل آوردیم و تانک را بیرون کشیدیم، دیدیم هر دو سرنشین آن خفه شده‌اند و مرده‌اند... به یاری خداوند خیلی سریع موفق شدیم ضمن آزادسازی شهر و استقرار نیروهای ارتشی در ، ایستگاه رادیو_تلوزیونی و دیگر مراکز مهم دولتی و نقاط سوق الجیشی شهر را از تصرف خارج کنیم. ادامه دارد... ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠· 🆔️ @javid_neshan ·٠•●✿♡⚘♡✿●•٠·