تبریزامروزشاهدتشییع‌شهیدی‌بودکه ازآن‌جوان‌‌های‌امروزمارک‌پوش‌و عطرزده‌والبته‌دکتری‌بودکه‌جانش‌را دادبرای‌شهرش‌وعزای‌حسینی.💔 پدرشهیدمدافع‌امنیت‌امیرحسین‌پور: این‌پسرآنقدری‌خاص‌بودکه‌هر چقدرهم‌بگویم‌بازهم‌ناگفته‌های‌زیادی می‌ماند! هی‌می‌گفت‌می‌خواهم‌مدافع حرم‌شوم! آن‌موقع‌هاکم‌سن‌وسال بودواجازه‌ندادم؛مدام‌می‌گفت‌کاش‌درکربلاشهیدشوم. وقتی‌ازپایگاه‌به‌امیرزنگ‌زدندکه انگارچندنفرمی‌خواهندبنرهای‌امام حسین(ع)راکه‌به‌مناسبت‌محرم‌در میدان‌ساعت‌نصب‌شده‌است‌راآتش بزنند،طاقت‌نیاوردلباس‌رزم‌پوشیدو رفت.می‌گفت‌نابرادرهابه‌امام حسین(ع) زورتان‌نمی‌رسدبه‌جان بنرهایش‌افتاده‌اید؟پسرم‌دست‌خالی بود! آن‌نابرادرچندضربه‌به‌اوزدو چاقوبه‌یکی‌ازچشم‌هایش‌زده‌بودکه شدت‌جراحت‌به‌قدری‌زیادبودکه‌بعد از4روزبه‌شهادت‌رسیدهمان‌آرزویی که‌داشت:)❤️‍🩹