• تحلیل • 2 ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ▫️تاریخچه ای کوتاه دولت میرحسین موسوی هرچند انقلابی می نمود ولی در راهبردهای مهمی با خط امام زاویه می گرفت و شاید چاره ای هم نزد خود نمی دید؛ زیرا خط امام به خوبی روشن نشده بود(و در واقع طلایه داران این جریان به تحلیل حضرت آقا «تغذیه های عمیقی نکرده بودند»). این جریان باعث دیده نشدن گفتمان امام خمینی و ایجاد تحریفی در آن می شد و اتفاقات کلیدی ای را در زندگی امام و ایران رقم زد از جمله دولتی کردن اقتصاد ایران و دیگری به رکود کشاندن جنگ. در عین حال دولت سازندگی اولین زاویه گرفتن جدی و قاطع و محسوس از خط امام بود. این دولت کاملاً به سمت بینش لیبرالی در عرصه های متعدد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی خزیده بود و بدون آن که آشکارا به تبیین آن بپردازد، عملاً این بینش را دنبال می نمود. ظهور این دولت غربگرا به آشفتگی گفتمانی جبهه انقلاب و پریشانی گفتمان ملی دامن زد و به تدریج عناصر زیادی را در آن جابجا نمود. چیزی که رهبری تلاش بسیاری در خنثی نمودن آن داشت و بعدها گزارش مختصری از این دوران سخت داد : «یک واقعیّت این است که در این کشور از بعد از رحلت امام، سعی یک مجموعۀ مصمّمی بر این شد که آرمان‌های انقلاب را به‌کلّ بشویند بگذارند کنار. بعضی‌شان اشتباه کردند و همان اوّل، همین را اعلان هم کردند. در روزنامه مقاله نوشتند، حرف زدند. این‌جا یک خطای راهبردی کردند یا خطای تاکتیکی کردند و مشت خودشان را باز کردند که می‌خواهند آرمان‌ها را به‌کل، کنار بگذارند. ... بی‌وقفه هم کار کردند. فقط هم در داخل کار نکردند؛ • هم در داخل کار کردند، هم در خارج کار کردند، • هم از عنصر فکری استفاده کردند، • هم از عنصر علمی استفاده کردند، • هم از عنصر هنری استفاده کردند، • هم از عنصر سیاسی استفاده کردند، برای این‌که آرمان‌ها را در کشور از بین ببرند، یعنی نسل جدید آرمان‌ها را به‌کلّ فراموش کند.»(20/4/94) دولت اصلاحات بسیار صریحتر از کارگزاران ـ که برخی از ایشان خود را گاهی ولایی هم می پنداشتند ـ از اندیشۀ انقلاب فاصله گرفته بود و صریحاً آن را اعلام می کرد و در حالیکه با آقای هاشمی درگیر بود، ولی همراهترین جریان گفتمانی مقتدر در کشور را با خود، حزب کارگزاران می دید و می دانست. این جریان هشت ساله نیز آشفتگی ذهنی فراوانی برای جامعۀ ایران و حتی جبهۀ انقلاب پدید آورد. بسیاری از نیروهای انقلاب منطق تحلیلی خود را گم کردند و به جریان اصلاحات پیوستند. دولت نهم و دهم هرچند با شعارهای امام شروع کرد و اتفاقات شناختی و شخصیتی مهمی را رقم زد، ولی عملاً با زاویه گرفتن از طرح رهبری و به تدریج مطرح کردن مکتب بهار و مکتب ایرانیان و در باطن عبور از «مکتب امام» و ارائۀ تقریرهایی جدید از همۀ عناصر مهم حیات نوین شیعی، دوباره به آشفتگی گفتمانی کشور دامن زد. وقتی مردم عمق گفتمانی چندانی پیدا نکنند، بلکه عوامل متعدد یک آشفتگی فکری نیز پیش بیاورد، «شخصیت ملّی» ضعیف می شود و با ضعف شخصیت ملی «قدرت ملی» نیز رو به ضعف می رود و در آن صورت مردم این کشور باورهای نیرومندی از خویش نخواهند داشت و مستعد تصمیمهای خطرناکی خواهند شد. دولت یازدهم در چنین شرایطی شکل گرفت. هیچ امر شریف و نیرومندی بالای سر مردم نبود که با تکیه به آن بتوان شخصیّت ملی را تحریک کرد و به تصمیمهای بزرگ فراخواند. انتخاب کلید «کرنش در برابر غرب» که یک بی شخصیتی و رفتار مبتذل انقلابی بود و با سرپوشهای کریمانۀ «نرمش قهرمانانه» نیز قابل توجیه نبود، به این خاطر صورت گرفت. هرچند در دوران سازندگی نیز این رویه در پیش گرفته شده بود ولی تفاوت آن دوران با این مقطع این بود که در آن دوران مردم ایران به زعم خود به یک شاگرد حضرت امام رأی داده بودند و آن شاگرد پس کسب قدرت به تحریف عملی و تدریجی مکتب امام پرداخت و مردم خیلی دیر متوجه ماجرا شدند : «آنچه آن پیر فروهشت جوانان خوردند/گله را گرگ ندزدید شبانان خوردند» حتی جریان دوم خرداد نیز ابتدا «بروز گفتمانی» چندانی نداشت و مردم فریب «تفاوت» را خوردند و پس از حاکم شدن آن طائفه گرفتار حوادثی شدند که به یک نفرت گسترده در انتهای دو دورۀ اصلاحات منتهی شد. (این بحث ادامه دارد ...) ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✿شاخۀ گل درودهای الهی، هدیه به روح بلند امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف ☘️@faslefarhang