گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که میرفت تا فراموش شود، چون محمد فریاد برآورد که «واعتصموا بحبلالله جمیعا و لاتفرقوا» - همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید -
و ما که هنوز دست و پا میزدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم. از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آنچه میجستیم، یافتهایم و به یقین رسیدیم و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم در آغاز باور نمیکردم که در این ظلمتکدهی زمین بتوان نقبی به سوی نور زد - که ابعاد آنچه روی داد، آن هم گسترده بود که زمین را دربر میگرفت و خدا این تردید را که جز لمحهای به طول نینجامید بر من ببخشاید - و برق یقین بیهیچ واسطهای بر دلم نشست. همانگونه که بر کوه سینا، و ایمان آوردم و برادر!
زمان گم شد و مکان و کویر بود و آن که دعوت به حق میکرد محمد بود و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمیدانی که چه خوش بود.
با همان عشقی که اباذر با محمد بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم و برادر، او را ندیدهای:
دست خداست بر زمین ، آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا میآورد، سایهاش زمین و آسمان را میپوشاند و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن میگوید، میبینی که او خود نفس حقیقت است.
من بوی خوشش را از نزدیک شنیدهام و صورتش را دیدهام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد را برادر!
نامه شهید آوینی به بردار (سال ۱۳۵۸)
#فجر_انقلاب
—---—
🇮🇷 کلام انقلابی | مرکز مطالعات و گفتمان سازی مکتب امام ره
🔗
http://eitaa.com/joinchat/1921384452C9bef67824