دریغـا رفــت مـاه از آسمانم شده تـاریک دیگر آشیانم دریغا که ز خانه ام صفا رفت دگر آن مـادر بـی ادعـا رفت چراغ زنـدگانی بـود مادر شُکوه مهربانی بود مادر چه غمگین است وسخت ورنج آور غـروب آفتـاب عمـر مـادر نباشدمادر آن خانه خراب است بسان چشمهٔ خالی ز آب است خدایا مادر من مهربان بود مگومادر که اوچون جانِ جان بود به خانه ای که مادرنیست مردم درآن عشق و محبت می شود گم دریغا مـادر آن فـرشته ی پاک شده کاشانه اش در سینهٔ خاک عجب شد رسم گلچین زمونه که می گیره عزیزان را نشونه گـل زنـدگیِ مـا بـود مـادر که با تیر اَجل گردیده پرپر بنالم زین غم از افسرده حالی کجایی مـادرم جای تـو خالی؟ دلم گرچه زداغت سوخت مادر به جان من شرر افروخت مادر غمت مادر کجا و داغ زهرا کـه بُبریده اَمـان مـرتضی را چنـان کـردند بـا حیدر کـرار که می نالید وسر میزد به دیوار شبانه همسرش را غسل داد و شبانه در دل خاکش نهاد و بـه همـراه یتیمـانش شبـانه مـی آمد پیـش زهـرا مخفیانه فدای بغض و آه حسنینش نکردند گریه راحت زینبینش غم زهرا چه جانسوزاست وجانکاه که شرح آن نباشد کار «مداح 🔸️شاعر