فهمیدم شهید میشود
همیشه بهش میگفتم اگر بخواهم دامادت کنم خوب است موتورت را میفروشی، سلاحهایت هم هست.
خیلی جدی میگفت اینها مال نوههایم است، اینها را میخواهم نگه دارم، اینها را برای پسرها و نوههایم میخواهم یادگاری نگه دارم، اصلا اسم موتور و سلاحها را نیاور.
وقتی دیدم فروخت فهمیدم دارد از این مادیات دل میکند.
به موتورش خیلی علاقه داشت؛ موتورش را که فروخت سلاحش را هم که فروخت، با خودم گفتم این اصلا دارد از مادیاتی هم که دارد دل میکَند....
راوی: مادر
#شهید_حسن_قاسمی_دانا
#شهید_مدافع_حرم