از همینجاکه نشستم حرمت معلوم است
پرچمِ سرخِ پُرازپیچ وخمت معلوم است
گنبدِ زردِ تو تابید، هوا روشن شد
همه جا منظرهی صبحدمت معلوم است
از همینجا دل من پَر زده بر بام حرم
آنطرف، گنبد صاحب عَلَمت معلوم است
یک کتیبه وسط صحن، برافراشته شد
روی آن دستخط مُحتشمت معلوم است
همزبانان خودم را به حرم میبینم
دستِ سینهزنِ قومِ عَجَمت معلوم است
دور کشتیِ نجاتِ تو دَمِ شش گوشه
موج جمعیت دریای غمت معلوم است
یکنفرگفت حسین وهمه گفتند حسین
ازهمینجاهمهی آن عظمت معلوم است
دل ما ریخته در صحن، تمامش زیرِ
جاروی کارگرِ محترمت معلوم است
عاقبت نوکرخودرا به حرم خواهی برد
شک ندارم بخداازکرمت معلوم است
برگهی نوکریام دست تورا بوسیده
نقش امضای تو زیرقلمت معلوم است