رمان:جانانم تویی❤️ پارت:... با رفتن بیرون خیلی خودمو کنترل میکنم گریم نگیره اما نمیشه و قطره اشک سمجی از گوشه ی چشمم میاد که سریع پاکش میکنم، مرتضی میاد سمتم و نگاهی بهم میکنه و میگه -نگران نباشید من مطمعنم این پسره اوکی میده لبخند خونسردی میزنه و همینطور که آسانسور میره بیرون میگه -شما فکر کردی من همون یکی رو دارم از روش ده تایی زدم و اصلیشم جای خودم مخفیه لبخندی مصنوعی زدم و راهی خونه شدیم. گوشیم و بعد از دو روز روشن کردم که یک عالمه پیام و تماس بی پاسخ داشتم، خواستم به شبنم زنگ بزنم که خودش تماس گرفت و سریع جواب دادم -الو؟ -الو مردی ایشاالله؟ دو روزه کجا بودی؟ نمیگی نگرانت میشم خنگول؟ لبخندی میزنم و میگم -نفس بگیر خواهر من، منو فحش بارون کردی دو دقیقه بزار جوابت و بدم -حقته، توضیح بده همچی رو بدو؟ -بابا دو روزه حوصله ی خودمم نداشتم گوشیمو خاموش ..... اگه ادامشو میخوای یه سر به کانال زیر بزن 👇 @shohadaakarbala3 تازه کلی متن و عکس و ادیت و تم و مداحی های زیبا هم داره ❤️