ا❁﷽❁ا 🍉 ناگهان جوانی گندمگون و زیباروی در میان جمعیت پدیدار می‌شود. چهره‌اش همچون ماه شب چهارده می‌درخشد و بسان خورشید از خودش نور ساطع می‌کند. هیچکس او را نمی‌شناسد. ابن‌هشام مقداری به او مشکوک شده است. قدمی جلوتر می‌رود تا جوان را خوب نظاره کند و ببیند که می‌خواهد چه بکند. جوان جلو می‌رود و سنگ را برمی‌دارد. آن را می‌بوسد و در جای خودش قرار می‌دهد. حجرالاسود در مکان خویش نصب می‌شود!فریاد شادی و شادمانی حاجیان به هوا بلند می‌شود. همه تهلیل و تکبیر می‌گویند. چشم‌های ابن هشام از خوشحالی برق می‌زند. یقین کرده است که آن جوان همان امام زمان است. اشک در چشمانش حلقه میزند و... 📙 : داستان‌هایی از امام مهدی 🖋 👨‍👩‍👧‍👦مخاطب: نوجوان 🛒 http://ketabejamkaran.ir/110007 📘📘📘📘📘 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabeJamkaran