🔰#برشی_از_کتاب🔰
✂️برشی از کتاب کوهستان آتش
✍نویسنده : گل علی بابایی
📌گفتم کجای کاری حاجآقا؟ اگر به اختیار او بود الآن من باید توی خانه سازمانی شهید کلانتری خانهداری میکردم و او با ممقانی بهداری لشکر شما را اداره میکرد. با خنده گفت «به خدا اینجور زنها فرشتهاند!»
📌خانم من هم یک چنین اوصافی دارد. گفتم پس هم، همسنگر دارید، هم همسر. گفت خداوکیلی همین است که گفتی.
📌بعد سرش را به گوش من نزدیکتر کرد و درحالیکه چشمش مراقب راننده بود تا حرفهای او را نشنود، با صدای خفه گفت: باورت نمیشود برای بله گرفتن از او چه مصیبتهایی که نکشیدم. ظرف یک سال و نیم بالای ۱۰ نوبت از بین خواهرهای سپاه پاوه واسطه فرستادم. خودم پا پیش گذاشتم اما خوش انصاف قبول نمیکرد . پرسیدم چرا حاجآقا ؟
📌گفت : جوابش این بود که من یک دانشجوی انقلابی هستم که برای مبارزه در راه انقلاب به غرب آمدهام. در فهرست اولویتهایم مبارزه تا شهادت قرار گرفته و اگر هم زنده بمانم بعد از پیروزی اینجا قصد دارم برای کمک به آزادی کشور و مردم آواره فلسطین به جنوب لبنان بروم و تا آزادی قدس بجنگم.
📌خلاصه تا بتوانم رضایتش را جلب کنم دمار از روزگارم درآمد.
📌گفتم با این حساب حکایت شما حکایت لیلی و مجنون بوده. گفت یکجورهایی بالاتر از آن. باور نمیکنی بعد از خدا و امام توی این دنیا احدی را بهاندازه او دوست ندارم. بعد از گفتن جمله آخر درحالیکه صورتش از شرم سرخ شده بود و لبخند میزد، ساکت شد.
#برشی_از_کتاب
#کوهستان_آتش
💢 به کتابخانه عمومی ایتا ( کتابیتا ) بپیوندید :
🆔
http://eitaa.com/joinchat/839057428Cbb18df1b3c