از_سرباز_به_فرمانده سلام فرمانده... چه روزها و شب ها دویدی... بیخوابی کشیدی... در بیابانها و شهرها.. ایران سوریه در کنار همه اینها برای خیلی ها فرمانده بودی و در عین حال خاکی.. از کودکی،نوجوانی و جوانی با شهدا و هیئت مانوس بودی.. شهدا گمنام ترک آباد.. نوکری در بیت الحسین(ع).. وقتی هم پاسدار شدی و پیراهن رزم به تن کردی هرچند فرمانده بودی ولی صمیمی،خاکی و در خدمت به خلق و اهداف تا پای جان در تکاپو ... در عین جدیدت نیز با آن چشمان تیزبین و نافذ و زیبایت با لبخندی که همیشه در انتها گوشه لبانت نقش میبست خستگی و سختی ها را محو می کرد... بلند شو فرمانده... نشستن در قاموس تو نیست.. راستی فرمانده راضی باش! وقتی خبر در صحنه میدان درگیری بودنت را شنیدم به شوخی به دوستان گفتم سردار یا شهید شود و یا سالم برگردد! هنوز خیلی کارها مانده که باید انجام دهی و سربازان پا در رکاب تو فرمانده ایستاده،شجاع و نترس میخواهند... فرماندهی چون تو انگشت شمارند... مدیر،مردمی،ساده،دلسوز و باهوش و جسور... یادت باشد.. تو هم فرمانده میدانی و هم فرمانده خدام امام رضا(ع) هنوز برنامه های بسیاری داری، همچنان که دو هفته قبل در تدارک اهدافی مهم برای تسهیل امورات خدام بودی... بلند شو فرمانده!! از خود امام رضا(ع) مدد بگیر.. قطعا میداند سربازان میدان فرمانده میخواهند و دشمن در کمین است... ✍ع.اردکانی •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾گلچین اخبار اردکان و میبد✾